ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!
ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!

روشن، نزدیک شدن!

با پرداخت 500 افغانی و وارد کردن کریدیت کارت طبعا" انتظار افزایش حسابش به میزان 500 افغانی را دارد، ولی وقتی موبایلش اعلان 650 کریدیت کارت می کند، با زیرکی به فروشنده که گرم کار خود است نگاهی می افکند و با چالاکی از محل می گریزد، شاد و خرسند در حال فرار به شخصی بر میخورد و آن شخص خجسته هم از وی علت ورخطایی توام با شادمانی اش را جویا میشود، و وی نیز با صورتی که از لبخند گشاد شده است میگوید، من 500 افغانی دادم ولی روشن به من 650 افغانی کریدیت داده است، یعنی اشتباه کرده است؟؟؟، اینجاست که بخش اصلی تبلیغ روشن یعنی ازدیاد کریدیت که در قبال 500 افغانی، معادل 650 افغانی اعطا میشود را اعلام می کند، و مرد جوان می فهمد که اشتباهی در کار نبوده و این لطف روشن است بنابراین فراری هم لازم نیست.

به تبلیغ فکر می کنم و اینکه چقدر زننده و بی اخلاق است، اینکه باید بجای فرار رو میکرد به فروشنده کارت و علت را جویا میشد، اینکه به او اطلاع میداد که شاید کریدیت کارت اشتباه به او داده است، که او 500 افغانی به فروشنده داده است و وی کریدیت زیاد به او داده! میشد اینطور تبلیغ را ادامه میدادند و به نتیجه و اعلان شاهکار روشن می پرداختند، اخلاق هم زیر پا نمیشد، مرد هم سراسیمه از مغازه بیرون نمیشد.

یک تبلیغ مزخرف دیگر هم دارد این روشن، وقتی که زن دارد کچالو(سیب زمینی) میخرد و مرد میزان لازم را روی ترازو گذاشته میخواهد به زن بدهد که زن با حالت حق به جانب می گوید، بیادر چرا بیشتر نمی اندازید؟( حالا من نمی دانم منظورش چیست؟ و مگر مرد، کچالوها را وزن نکرده است؟ و اگر وزن کرده است چه دلیلی دارد که زن کچالوهای بیشتری میخواهد!!!!!)، اینجا مرد با لبخند رو به زن میگوید: اگر به پولتان ارزش میدهید، روشن را انتخاب نمایید، و زن میگوید: روشن به پول من ارزش میدهد؟ و مرد می گوید بعله!!!!!!!!!!!!!!!! یعنی مخ اون طراح این گونه تبلیغات تو حلقم!

یک تبلیغ دیگر هم هست از روغن خورشید!

مردی با پسر خردسالش دارد گیم بازی میکند و بعد از بازی رو به پسر بچه میگوید: خو بچیم بریم بیرون غذا بخوریم، بعد پسر بچه رو به پدر و با حالتی حاکی از نارضایتی میگوید: اوه پدر غذای خانه هیچ مزه نداره!، ( در این قسمت یک هنگ کوچک به مغز آدم وارد میشود، چرا که پدر میگوید برویم بیرون غذا بخوریم، و یعنی بیرون خانه، رستورانی چیزی، پس اگر اینطور است چرا پسر با ناراحتی میگوید، غذای خانه مزه نداره، منظور اینکه دوست ندارم غذای خانه را، و این با پیشنهاد پدر همخوانی دارد بنابراین شکوه و ناله اش برای چیست؟)، بعد میبینیم که پدر و پسر دوان دوان به سمت میز ناهار خوری منزل خودشان میروند و غذاهای رنگ و وارنگی که روی میز است را نوش جان می کنند، ( طوری که بیننده یادش می آید از شکایت پسر بچه که میگفت غذای خاانه هیچ مزه نداره!)، بعد پدر به پسر میگوید: ای چی جادو بود؟ و پسر میگوید: جادو نبود، روغن خورشید بود، بگذریم از ظرافت مزخرفی که سازنده این تبلیغ واردش کرده است در خصوص نام خانم خانه و روغن مطروحه! و همچنان از تصویر منحط و کوزت گونه خورشید خانوم قصه که تو گویی تنها برای پختن و بالا پایین کردن روغن خلق شده و جایگاه خاصی در بین بازی ها و خوشی ها و شکم بارگی های پدر و پسر ندارد!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد