ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!
ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!

از دلتنگی...

عصر پنج شنبه است اما بوی غروب های جمعه را می دهد، کلیشه ای است اگر بگویم دارم از دلتنگی اش می میرم؟، و حالا حرف دوست همیشگی را مبنی بر بی اهمیت و ارزش شدن عصر پنج شنبه ها وقتی یارت در خانه نیست، خوب می فهمم، وقتی یارت نباشد چه ارزشی دارد پنج شنبه ها که آغازگر دو روز آخر هفته ات است؟.............

خسته ام، خوابم می آید حتی، دلتنگی ام از بعد برگشتنم رفع نشده، خستگی ام به تَبَعش، بعد از رفتن مهمان خواستم این هفته خستگی از تن و جان به در کنم دو شبانه روزش را بی مقدمه و خیلی لوس و مزخرف مریض شدم، گلاب به رو اسهال، امروز خوب شده ام، اما روحم بدجوری دردناک است، اینرا شب ها که به خانه تاریک می روم بیشتر می فهمم، چون زمستان ما از الآن شروع شده و ساعت 6 عصر که به خانه می رسم رسما" شب است، شب و سکوت و فاصله ای به اندازه پنج و نیم ساعت..............

نظرات 1 + ارسال نظر
بابای عسل شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:45 ق.ظ

اخی. واقعا می فهم چی می گی ( امان از جدایی)
ولی خوب به نظرم سعی کن تا جایی که امکان داره خودت را سرگرم کن که این دلتنگی ها و مشکلات برنده نشن. ثابت کن که تو قوی تری هستی از اونا..........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد