ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!
ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!

کاش نمی بوسیدمش!


یکی از اعضای فامیل مان که دختر عمویم باشد یک گروه به نام فک و فامیلا در واتس آپ درست کرده است که تمام فامیل هایی که موبایل مجهز به اینترنت دارند در آن به عرض اندام و افاضات و بعضا" احوال پرسی و صله رحم و از این قبیل کارها می پردازند، دیروز عکسی نشر شد از بیست و چند سال پیش، که در آن اکثر کودکان آن زمان فامیل به ردیف ایستاده بودند، ظاهرا" عکس در حاشیه مراسم عروسی عمه ای عمویی، چیزی گرفته شده است، همه اطفال تقریبا" زیر 15 سال فامیل توسط عکاس گرد آوری شده اند برای عکسبرداری، در عکس حدود سی بچه قد و نیم قد رؤیت می شود، در این میان من و برادر کوچک هم هستیم، نکته ای که تا ساعت ها ذهنم را مشغول به خود کرد رفتار و ژست من و برادر بود، میان آنهمه دختر و پسر قد و نیم قد تنها من و برادریم که حرکاتی غیر از دیگران به خرج داده ایم و برعکس بقیه که مرتب و منظم و رو به دوربین ایستاده اند سعی کرده ایم کاری از خود بروز دهیم و حرکتی بنماییم، بنده با بوسیدن دختر عمو که کنارم ایستاده است و برادر با قرار دادن توپ پلاستیکی زیر پا و باز نگهداشتن دستانش، به شکل پرواز!

خواستم کامنتی بگذارم(نمی دانم در واتس آپ چیزی می نویسند اسمش می شود کامنت یا چی؟)، با این مضمون که از همه احساساتی تر من و برادریم در این عکس که کاش نمی بودیم، بعد اما نظرم را با دید دختر عمو و پسر عمو و دختر عمه و نوه عمو و بقیه سنجیدم و فکر کردم فکر خواهند کرد صرفا" حرفم مربوط به عکس می شود، که نبود، حالا من یک دختر عمو را مقابل دوربین بوسیده ام، این بُعد خوب احساساتی بودن است، و حالا برادر کوچک یک پروازی در عکس از خود در کرده است، این هم خیلی بامزه و شیک بوده است برای خود، حرفم که می خواستم دیگران از کامنتم بخوانند و بگیرند این بود که ایکاش اینقدر آنورمال و احساساتی نمی بودیم، و براستی میان تمام این شش عمو و پنج عمه ای که داریم با تمام خاندانشان و فرزند و فرزند زادگانشان خانواده ما احساساتی ترین و بسیاری جاها منعطف ترین و برخی جاها ابله ترین افراد خانواده مان هستیم، آنقدر خود را بروز می دهیم که چیزی در وجودمان مخفی نمی ماند، از درونی ترین لایه هایمان آنقدر جارزنان برای دیگران تعریف می کنیم که خیلی جاها مایه سوء استفاده دیگران قرار می گیریم.

 البته این قلم بعد از عمری که اینگونه بود به خود آمد و تلاش بسیاری در رفع این خصلت هایش به خرج داد و در حد خودش تغییر بسیاری کرده است ولی وقتی در بسیاری موارد خود را با دیگران مقایسه می کنم می بینم با تمامِ به زعم خود محافظه کار شدنم هنوز در مقایسه با دیگران یک آدم احساساتی و کم منطقی بیش نیستم و خیلی هم که خودم را سفت بگیرم یک جایی یک وقتی از یک سوراخی می ریزم بیرون و یک جای کارم را با غیر منطقی ترین توجیهات که فقط از یک آدم احساساتی بر می آید، ریده ام....

پ ن: قبول دارید که عنوان این پست یک مقداری هیجان برانگیز است؟!!!!!!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
نگار سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:24 ب.ظ

چقدر این عکسهای قدیمی خوبن، وقتی یهو یکی یه عکسی رو می کنه از خیلی سال پیش، حس خوبیه!
البته تماشای فیلم های داغون عروسی های قدیمی این حسو نداره، معمولا آدم از سر و شکل و رخت و لباسش خجالت می کشه. حالا همین قیافه و لباس برا اون موقع خیلی هم خوب بوده ولی تماشاش دلچسب نیست.
اما عکس حسابش جداست!
بعدشم، شما خیلی هم خوب کردی که اونجوری عکس گرفتی و اینقدرم بی شیله پیله هستی. دمت گرم.

من و اون دختر عمو و یک دختر عمه سه ضلع یه مثلث جدایی ناپذیر بودیم، نیستیم ولی الآن، یکیشون متخصص گوش و حلق و بینی شده، اون یکی شاخ اروپا زندگی می کنه و هر دو نفری یه دختر کوچولو دارند، منم که هستم معرف حضورتون، از این دست عکس ها ما زیاد داریم، در اوضاع خفن اون روزگار!

سوده چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:27 ق.ظ http://soode61.wordpress.con

خصلت آدم ها خیلی سخت عوض میشه...
تو خودت هستی و با همین خصلت هات معنا میکنی خودت رو و این خیلی خوبه!

مرسیییییی سوده عزیزم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد