ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!
ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!

هزاره زنده کرده اند بدین هزارگی!

دانشگاه موناش ملبورن یک تحقیقی روی دست گرفته با موضوع "میزان افسردگی پس از زایمان در مهاجرین و پناهندگان در استرالیا"، رسیده بود به بخش افغان ها، برای انجام این تحقیق پرسشنامه هایی طرح کرده اند، و پرسشنامه ها را به زبان جامعه آماری شان ترجمه کرده اند، برای تکمیل کردن پرسشنامه ای که برای افغان ها طراحی شده بود از عده ای از بانوان افغان دعوت کرده بودند تا طی یک نشست ترجمه را دیده و نظر بدهیم، بانوان حدود ده نفر بودند، ایرانی گک، کابلی، کویتگی و اصیل وطنی، ترجمه ها را به دست ما دادند، مسئولِ داستان یک دختر هندی زیبا بود، گفتم انگلیسی اش را هم به ما بده تا بهتر تطبیق کنیم، تأکید داشت که، نه، ترجمه درست است یعنی لااقل اینطور انتظار داشت، ادامه داد که هدف ما تطبیق این ترجمه با تک تک شماهاست، می خواهیم بفهمیم این یک صفحه ترجمه برای شما ده نفراز نظر نوشتاری و گویش مفهوم است یا نه.

حالا ترجمه به چه زبانی است؟ گفت زبان هزارگی، جل الخالق، شما یک نهاد معتبر دانشگاهی هستید، زبانی بنام هزارگی نداریم، منظورتان زبان دری است؟ پاسخ نه بود، حاضرین بجای دخترک شروع کردند به توجیه کردنِ من، این زبان هزارگی است، مگر شما نمی دانید زبان هزارگی داریم؟ ببینید ما در زبان هزارگی کلی لغت و اصطلاح داریم که در دری نیست، زبان فارسی که اصلا" حرفش را نزن، آن را که هرگز نمی فهمیم، خلاصه کنم، برایشان دو لهجه امریکایی و انگلیسی از یک زبان مفهوم بود اما اینرا در زبان دری نمی پذیرفتند، و تا حد یکی بودن دری و فارسی توافق داشتند(خیلی ممنون و متشکر) اما هزارگی هرگز، و هزارگی می رود که یک زبان بین المللی باشد، به همت هزاره های راسیست کویته!

بعد در یک جمع باسوادتر این مسأله را مطرح کردم، گفتند: ببینید جامعه استرالیا سالهاست دارد مهاجرین هزاره که بیشترین شان از کویته پاکستان می آیند را ساپورت و حمایت می کند، این جامعه طی سالها به اینجا پناهنده شده اند، دولت و تا حد بالایی ملت استرالیا از این قوم در افغانستان و میزان رنجی که کشیده اند باخبرند، می دانند که این قوم در افغانستان اقلیتند و به این خاطر مورد ظلم های تاریخی واقع شده اند، این بر این دولت هویداست، و خب، این جامعه وقتی به اینجا آمده اند و برای انجام کارهای اداری شان نیاز به مترجم داشته اند، مترجمانی از بین خودشان پا به عرصه گذاشته اند، و برای این گروه ترجمه یک مترجم کابلی با لهجه دری و صد البته فارسی مفهوم نبوده و نیست، و خب اکثر اینها سوادشان را از ایران و افغانستان فرا نگرفته اند، و اکثرشان به اردو و نهایتا" انگلیسی بلدیت و اشراف دارند و نه به زبان دری یا فارسی، بنابراین ترجمه هایشان که در طول دهه ها در تمام استرالیا برای خود همین جامعه پسندیده بوده و هست، مقبول افتاده، و جامعه استرالیا حالا هزارگی را هم به نام یک زبان برسمیت می شناسد، یعنی رسما" آنچه در ذهن ادارات استرالیا جا افتاده این است که، زبان های(!!!) فارسی،دری و هزارگی در الفبا باهم یکی اند ولی تفاوت های بسیاری در لهجه و تعابیر و اصطلاحات دارند و این تفاوت های ساختاری بقدری است که هر کدام را یک زبان مجزا کرده است، یعنی دقیقا" با این تفسیر ما زبان استرالیایی، بریتانیایی، امریکایی و کانادایی داریم!

رگ های گردنم برآمده بود، مخصوصا" وقتی دخترک سعی داشت من را از این جهل مرکبم خارج و به چرخه ی عاقلان رهنمون کند، رگ های او هم برآمده بود و با احساسات شدیدی از بین المللی بودن زبان هزارگی می گفت، دلیلش هم همین موجود بودن مترجم های هزارگی در تمام ادارات اینجا بود،(دقیقا" دنیای کوچکش از کویته به استرالیا تغییر کرده بود، آنجا تمام دنیا کویته بوده است و اینجا تمام دنیا استرالیاست، باز هم شکر لااقل دنیا کمی بزرگتر شده است.) یعنی  وقتی اینها به رسمیت مان شناخته اند تو برو کشکت را بساب وطن فروش نادان!

ترجمه هم اینطوری بود، " مو از شمو خاهیش دری کی در موریدی ازی قد ازمو همکاری نموده تا بلده شمو راهی حل ره نشو بیدی.."

مثلا" اگر بخواهیم همین را به زبان(!) مشهدی بگوییم:" مو ازِتا مِخِم که در ای مورد با ما همکاری کُنِن تا بِرَتا راه حل رَ نشون بِدِم."

یعنی یک جامعه یا آنقدر تنبل و بی سواد است که الفبای زبانش را در حد الفبا بلد است و نمی تواند زبان اداری اش را از روی کاغذ بخواند و بفهمد یا آنقدر احمق است که فکر می کند می تواند با الفبایش به هر شکلی خواست رفتار کند و هر طوری خواست بنویسد ولو برای عام فهم شدن زبان.

یعنی آدم فکر نمی کند بعضی ها چقدر درجه شعورشان پایین است، هر چند این پدیده معلولِ علت های بیشمار تاریخی و جغرافیایی است، و آدم ها طبق محیط اولیه شان شکل می گیرند و نهادینه می شوند و تغییرشان سنگین و گاهی غیر ممکن است!

از آنروز به بعد تصمیم گرفتم بروم مترجم بشوم، ولی مترجم شدم هم احتمالا" هیچ ارباب رجوعی از این دریای هموطنانم نخواهم داشت چرا که زبانم را نخواهند فهمید، آخر احتمالا" من به زبان فارسی ترجمه می کنم.