ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!
ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!

به شما که پریود نمی شوید......


در یک حمله هوشیارانه می زنی ناکار می کنی اطرافیانت را، هوشیار و نا هوشیاری، هوشیاری ات فقط از این بابت است که در تمام طول پیچ و تاب خوردن های روح زنانه سگی ات می دانی الآن آن بالا دستوری صادر شده مبنی بر سگ بودن و در حد جر دادن اطرافیانت حساس بودن و در حد برگ های تازه گل های اول بهار شکننده بودن، حالا چه فایده ای داشته این بخش از بخش های زنانه خود طراحش می داند لابد، تو اما در آن لحظه می دانی الآن این دستور صادر شده و تو را گریزی نیست ازش، فوقش بتوانی این درگیری درونی ات را به بیرون نپراکنی، زیرا می دانی دلیل در این حد حساسیتت چیست، این خوبست، عادی است، کنار آمدنی است، طرفت اگر چرتکه و دفتر حساب بردارد و تاریخ ها را ضربدر بزند در تقویمش که نور علی نور می شود، اما امان امان! امان امان از روزی که تاریخ قاطی شده باشد و یا ایشان یادشان رفته باشد، اصلا" انگار کن یکبارگی تمام این تعالیم در خصوص زن بودنت از ضمیرش پاک شده باشد، به یکبارگی فراموشش شده باشد که یک درصد هم ممکن است این ببر عربده کش لرزان دارد روزهای سگی اش را طی می کند، و بدتر از همه خبطی بی نظیر از او سر بزند و درست دست بگذارد روی نقطه حساس و بشدت محرک تو، خبطی که حتی در روزهای عادی زندگی ات هم اگر مرتکب می شد قابل بخشش نبود، درست در روزهایی که تو هوشیاری بر ناهوشیاری ات و بر سگ بودنت، و دلتنگ بودن و حساس و همزمان بطرز وحشیانه ای درنده بودنت، و با همه اینها می خواهی مراقب رفتارت باشی، اما بالاخره نتوانی لرزش صدایت را کتمان کنی، و آنچه باید بعنوان توضیح و تذکر ارائه بدهی را به صریح ترین الفاظ بگذاری در دامنش، و بعد شاید اندازه دقیقه ای صدایی از آن سوی خط شنیده نشود و بعد هم اسکایپ دوباره برود روی صدای شماره گیری از جانبت، و پشت بندش پیام بیاید که بعدا" صحبت می کنیم.

نخواستیم، ببینید، اصلا" من همیشه روزگار خیلی حساسم، همیشه پریود فرض کنید من را، اگر قرار است حتی یکبار فراموشتان شود این مقوله را، بروید از روی این 15 صفحه بنویسید:" ساغر همیشه سگ است و حالش بد است و دل نازک است و وقتی بخواهد پاچه بگیرد و نکته ای را متذکر شود می زند می ریند به تمام اعتماد به نفس شما، و نمی تواند از خواسته هایش کوتاه بیاید، و تمام مدت در حال چرتکه انداختن کجایی و چیستی و طعم و رنگ رابطه است و هی خودش را محک می زند و هی شما را متذکر می شود که از فلان چیز درس بگیرید و فلان کار را باید اصلاح کنیم، من فلان قدر زیاده خواهم و شما بسیار سهل می گیرید برخی اتفاقات مهم مغز من را."


پ ن: هر وقت زن زندگی تان حتی بی دلیل و بی بهانه غرید و به سخت ترین حالت داشت قضاوتتان می کرد یا از موضوعی شکایت داشت، حتی اگر صد در صد می دانستید اشتباه می کند و توجیه دارید، اگر نزدیکش هستید فقط بغلش کنید، و آرام ببوسیدش، نوازش کنید شاید، اگر دور بودند، فقط به آرامی بهش بگویید دوستش دارید و بابت سوء تفاهم ایجاد شده بشدت ناراحت هستید، فقط بهش ثابت کنید در بدترین و زشت ترین حالت هایش همراهش هستید، مگر نه اینکه همین زن پرخاشگر اکثر اوقات دیگر دارد تمام تلاشش را به خرج می دهد که مو لای درز رابطه تان نرود و خشتی به اشتباه گذاشته نشود و کمترین عملی غیر آنچه باید باشد نباشد، و همین زن است که تا خیالش راحت نشود از حل کامل یک موضوع داستان را نمی بندد.


پ ن 2: خانه ام خالی شده، از خواهر چون باران جاری و برادر چون بلبل گویایم، جای خالی صدایشان در حال جار و جنجال و سر و صدا و خنده و شوخی در فضای خانه ام از امشب را با چه باید پر کنم...............

 

من یک ساغر بارانی و گیجم الآن!

امروز از آن روزهاست، از آن روزهای غمگین و همزمان عاشقانه، هجوم آورده اند همزمان نیروهای مثبت و منفی، شادی و ناراحتی ام عجین شده اند باهم، بطرز وحشیانه ای غمگین و همزمان غیر غمگینم، غیر غمگین مساوی خوشحال نیست، با اینکه در پی نوشت پست اخیر نوشته ام بی اندازه بابت رخصتی ها خوشحالم ولی غمگینی ام باز زده به اضطراب، همان حال اضطراب را دارم، چند بار اشکهایم خواستند بریزند نشد، نمی خواهم بگویم اگر همسر جان بود این و آن، فقط باید بگویم نمی دانستم نبودش اینقدر تغییر می دهد همه حالت هایم را، همه حالت هایم را، جسمی و روحی، و رسما" بعد عمری دانستن درون و روحیات و حال و احوالاتم، رسیده ام به نقطه صفر از دانایی، و هر لحظه جاهل می شوم به بعدم!