ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!
ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!

از کمپاین انتخابات شورای شهر کیسی ملبورن/ ایالت ویکتوریای استرالیا

امروز سه شنبه است و از وسطهای اکتینگ بعنوان روزی که از خانه کار می کنم مشخص شد، تمام کیس منیجر به بالاها از نظر رتبه هفته ای یکروز از خانه کار می کنند.

این یکروز در هفته برای یک آدمی که تمام روزهای هفته از صبح تا آخر وقت اداری با همکاران و بعد الی وقت خواب با خانواده است یک حالت مرخصی از روبرویی با آدم ها را دارد، اوایلش بخاطر استرسی که داشتم که مبادا سیستم یاری نکند یا قطع شود یا مشکل پیدا کنم، زیاد حس نمی کردم ولی الان برایم مثل یک نیاز است، صبح سه شنبه دیرتر بیدار می شوم، بچه ها و همسر را راهی می کنم و بجای هشت و نیم، هشت پای سیستم هستم و چهار تعطیل می کنم، صدای هیچکسی نمی اید، هیچ آدمی دور و برت نیست و آهسته و پیوسته به کارت می رسی.

خانه در آرامش و امنیت و سکوت است، تنها روزی است که برای خودم آهنگ می شنوم!

یکساعت رفتن و برگشتن به محل کار و آماده شدن و بردن غذا هم که فاکتور می شود، غذایت هرچه که بود به هر حالت که دوست دارم گرم می کنم و می خورم، بدون لباس رسمی خاصی به کارم می رسم.

خلاصه که خیلی الان لازم است برایم مثل یک زنگ تفریح که هفته ای یکبار نواخته می شود.

توی این پست می خواهم درباره این چند ماهی که برای انتخابات شورای شهر کمپاین کردیم بگویم تا ذکر مختصری از چند و چون قضیه باشد.

همسر که تصمیمش را ابراز کرد با دوستان دور و نزدیک، آنها که از شخصیت و شرایطش باخبر بودند و سر و سری در باب مسائل سیاسی داشتند(افغانی و استرالیایی) مشورت گرفت و بیشترشان حمایت و تایید کردند.

با بعضی از افرادی که در کار آگاه تر بودند و یا حتی خودشان در دوره های مختلف در این انتخابات شرکت کرده بودند و سابقه و اطلاعات داشتند تماس گرفت و کسب نظر و پلان سنجی کرد.

یک ایده کلی از زمان آغاز به کار کمپاین در ذهنش ترسیم شد و تقریبا" از پنج ماه گذشته بطور رسمی شروع بکار کرد، در جلسات مختلف این تصمیمش را بیان کرد تا ملت ازش باخبر باشند.

کسانی که قصد شرکت در انتخابات را دارند دستشان برای کمپاین باز است حتی از یکسال قبل اما زمان رسمی اعلام کاندیداتوری افراد از طریق سازمان انتخابات حدود دو ماه قبل از شروع رسمی رای گیری بود که خوب همسر از چهار ماه قبلش استارت کار را زده بود.

شرایط شرکت برای این انتخابات هم بعنوان مثال، سیتیزن بودن، بالای هجده سال بودن، همزمان کنسلر و یا عضو پارلمان فدرال یا ایالتی نبودن، عدم محکومیت کیفری، عدم محکومیت مالی/ بانکی و شرط گذراندن دوره آموزشی برای کنسلر شدن پس از انتخاب شدن بود.

کاندیداها باید مبلغ دویست و هشتاد دلار می دادند برای ثبت نام که این مبلغ به تنها برنده ( هر وارد انتخاباتی یک نفر) بازگردانده می شود. 

تقریبا" کامیونیتی افغان ها از اعلام کاندیداتوری همسر باخبر شدند، خیلی ها با پیام ها و تلفن هایشان از ایشان حمایت کردند و خیلی ها گفتند اگر خدمتی از ما برمی آید هستیم که همسر در وقتش به حسابشان رسید!

بعضی وعده مالی دادند که مثل آنها که گفته بودند روی ما حساب کن همسر بدون تعارف صورتحساب مثلا" چاپ بروشورها یا بیلبوردها را برایشان فرستاد.

افراد کاندید شده بعد از اعلان کاندیداتوری و قبولی شان می توانند از اداره انتخابات تقاضا کنند که نام و آدرس و نقشه های وارد( به سکون روی ر) را در اختیارشان بگذارد و همسر در طول این شش ماه کمپاین دو بار فلایر یا بروشورهای تبلیغی اش را به صندوق های پستی مردم رساند.

در وارد انتخاباتی همسر هجده هزار خانه موجود بود که تبلیغات باید از طریق انداختن بروشور به صندوق پستی مردم و یا رفتن و در زدن به تک تک خانه ها و صحبت با آنها و معرفی و تقاضا برای رای دهی به کاندید مورد نظر انجام می شد.

همسر در دو مرحله دو نوع مختلف بروشور طراحی و چاپ کرد و در دو مرحله از دوستانی که دعوتش را برای کار داوطلبانه لبیک گفته بودند کمک خواست تا بروشورها در صندوق های مردم طبق نقشه های مشخص شده انداخته شود.

مرحله اول چون نقشه ها کامل در دسترسش قرار نگرفت بعضی جاها دو بار انداخته شد و بعضی جاها هرگز، که خب این میزان خطا طبیعی بود.

مرحله دوم بروشور علاوه بر معرفی مجدد همسر و پلان هایش، حاوی ترتیب اسامی کاندیداها در کاغذی که برای رای دادن مردم توسط اداره انتخابات طراحی شده بود هم می شد و علاوه بر اینکه مردم به رایِ یک دادن به همسر دعوت شده بودند، در صورت علاقه مندی به ترتیب اولویت دهی همسر در رای دهی هم اشاره شده بود.

انتخابات شورای شهر در اینجا اینطور است که مثلا" از یک وارد انتخاباتی هفت نفر کاندید می شوند، سازمان انتخابات کاغذی با نام تمام این هفت نفر طراحی می کند و ترتیب قرار گرفتن این هفت نفر به قید قرعه مشخص می شود. 

در برابر نام هر کاندید یک مربع می گذارد و رای دهنده بایستی به این هفت نفر، به تمام آنها نمره بدهد، از یک تا هفت و چنانچه حتی یک مربع خالی بماند رای باطله است.

و حدود یکماه قبل از انتخابات رسمی و دریافت کاغذ در صندوق پست این ترتیب اسامی هم در اختیار کاندیداها قرار گرفت تا کاندید بتواند از محل قرار گیری نامش به ملت اطلاع رسانی کند و بگوید های ملت اسم من در جایگاه پنجم است لطفا" درون مربع در مقابل اسم من یک بنویسید، و ترجیح من برای رای دهی مثلا شماره دو به این اقاهه، سه به این خانم، و الی آخر هست!

خلاصه که شما فکر کن دو بار و هر بار هجده هزار تا بروشور باید بین داوطلبان با ذکر نقشه و تنظیم محلات انجام می شد، گاهی همسر خودش می برد برای دوستان، گاهی آنها می آمدند دنبال نقشه و پوستر، بیشتر اوقات بارانی بود و این کار را مختل می کرد.

یکی از چالش ها تنظیم نقشه ها بود، سه چهار شب من و همسر بعد از خوابیدن بچه ها کارمان شده بود نشستن پای صدها صفحه نقشه بدون اینکه بدانیم مربوط به کدام ناحیه هستند، یا نام خیابان ها کمرنگ بود و باید پیدا می کردیم، بعد مثلا ناحیه های نزدیک و مربوط به یک قسمت باهم یکی می کردیم تا توزیع بروشورها درست و اصولی پیش برود.

خود همسر هم بعنوان یکی از پر جواب ترین روش های کمپاین باید می رفت و به منطقه رای دهی اش سر می زد و هرچقدر در توانش می بود در خانه ها را می زد و خودش را معرفی می کرد، خوش و بش و پاسخگویی به سوالات و گرفتن سوالات و متقاعد کردن شان برای رای دادن بهش.

و اینها کار خیلی خیلی سختی بود مخصوصا" که ما مهاجر هستیم و با طیف وسیعی از شهروندان مختلف در تعامل هستیم، من بارها به این قدرت و تصمیم همسر خیلی افتخار کردم و هم اینکه در عمل واقعا" دیدم که چقدر با ظرافت و دقت کارهایش را دنبال می کرد. جدای از هر چیزی همین شهامت برای اخذ یک پست در این حد عمومی خودش خیلی حرف دارد.

چسباندن هر نوع پوستر تبلیغاتی در مکان های عمومی و خیابان ها و دیوارها ممنوع است، تنها با کسب اجازه از صاحبان خانه ها می توانید پوستر و یا استند تبلیغاتی را نصب کنید.

برآورد اولیه همسر برای نصب پوستر های بزرگش صد تا بود اما در مرحله عمل به بیست دانه تقلیل یافت، چون پیدا کردن صد خانه در نقشه انتخاباتی اش با شکست مواجه شد، گاهی دوستانی بعد از تماس همسر قبول کرده بودند اما وقتی نقشه ها رسید دیدیم که در آن ساحه نیست، و گاهی برخی پس از قبول کردن رد کردند.

همین داستان نصب این پوسترهای بزرگ خودش یک حدیث مفصل دارد، پوسترها چاپ شد و باید برایش می رفت دنبال تخته و نرده، بعد من و همسر هر دو در این کارها صفر هستیم، رفت دنبال یک دوست، و خب دوست باید از کار بزند بیاید با این برود خرید چوب و میخ، بعد برای نصب شان باید با صاحبخانه تنظیم کند، اجازه مجدد بگیرد و روی چمن هایش یا روی نرده های حفاظ بزند بدون اینکه باعث از بین رفتن چمن یا نرده شود، یکی دو تا را خودش به تنهایی زده بود فردایش صاحبخانه زنگ زد که بیایید اینرا درست کنید چون باد واژگون کرد.

بسته به میزان توان اقتصادی روش های کمپاین و توزیع بروشور و نامه به منطقه رای گیری متفاوت بود.

ما توانستیم برای دو شهرک مسکونی مربوط به سالمندان که مجموعا" پانصد شهروند داشت  بروشورها را بعلاوه یک نامه پرینت شده که فرد مورد نظر را به نام مخاطب قرار می‌داد داخل پاکت بگذاریم و آدرس هر فرد را که روی برچسب پرینت گرفتیم بچسبانیم و برسانیم درب منزل شان، همین پانصد نامه و تنظیماتش و برچسب ها کلی کار و وقت و هزینه در برداشت، شما فکر کن کسانی که توانایی مالی و نیروی کار داشتند این کار را برای کل مخاطبان ساحه انتخاباتی شان انجام دادند.

این هفته تا روز جمعه آخرین مهلت رای دهی است.

رای دهی شورای شهر بخاطر صرفه جویی در هزینه و نیروی کار به این شکل است که از سه هفته قبل تمام ساکنین برگه های رای دهی را در صندوق پستی شان دریافت کرده اند و دو هفته وقت داشتند که رای را انجام بدهند و بگذارند داخل پاکتی که از قبل همراه رای بود و بیندازند داخل صندوق پستی، اداره انتخابات از هفته بعدی مشغول شمارش آرا خواهد بود و کمتر از یکماه آتی نتیجه در وبسایت اعلام خواهد شد.

رای دهی در استرالیا اجباری است و کلیه سیتیزن ها و ویزاهای دائم بایستی رای بدهند وگرنه برگ جریمه به ادرس شان ارسال خواهد شد.

از نظر مالی تقریبا" هفت هزار دلار از طریق دوستان و تاجرهای افغانی به کمپاین کمک شد و همین حدود از جیب داد.

در وارد انتخاباتی ما هفت نفر به شمول همسر کاندید بودند و جایگاه نام او نفر پنجم بود. خوش شانس ترین آدم ها کسانی اند که نامشان می افتد اول برگه و این برای شهروندانی که فقط می خواهند پر کنند و برایشان فرقی ندارد کی باشد عالی است و ممکن است خیلی از رای ها بهمین دلیل باشد، مثلا" از همان بالا یک بنویسد برای اولی تا پایین که هفتمین نفر است شماره هفت بگذارد!

از این هفت نفر فقط همسر از جامعه افغانی کاندید بود و این خودش خبر خوبی بود، سه نفر از جامعه هندی و سیک، یک دختر آسیایی جوان( شماره اول)، یک فرد سیاهپوست، و تنها یک فرد اروپایی تبار که بزرگترین رقیب همسر هم بود بدلیل سفید بودن و صاحب یک داروخانه بزرگ در ساحه زندگی مان!

اگر برنده شود ما به چشم خویشتن شاهد بزرگترین دستاورد عملی مان خواهیم بود، که البته زیاد مطمئن نیستیم و حتی پیش بینی خیلی بد هم می کنیم مثلا" نفر آخر شود! چون ما هیچ تجربه و درکی از میزان کمپاین و تاثیرگذاری بقیه نداریم، فعلا" آرزوی من این است که حتی اگر برنده نیست لااقل با رای بالاتر از دو هزار و پانصد در رتبه دوم و یا سوم واقع شود، طبق ارزیابی مشاورین نفر اول تقریبا" باید صاحب چهار تا پنج هزار رای شود!

امسال در انتخابات شورای شهر حدود پانزده کاندید از جامعه افغانی در واردهای مختلف از دو شهرداری کیسی و دندینانگ داشتیم و خود حدیث مفصل دارد از میزان عطش اشتراک سیاسی در کشور جدید وقتی از دل یک کشور پر از تبعیض و ظلم و استبداد می آیی و آدم ها باهم مساوی اند!

همسر این هفته هم گرچه بی رمق اما دور ناکینگ( رفتن به درب منازل و صحبت و تقاضای رای) انجام می دهد باشد که رستگار شود!

تمام این پروسه با بالا و پایین هایش مثل یک دوره تعلیمی درباره چگونگی انتخابات و کمپاین بود و نتیجه هرچه باشد من بالشخصه خوشحالم که او به یکی از آرزوها و اهدافش نزدیک شد و حداقل تلاش خودش را کرد.

تمام این مدت ما آخر هفته ها همدیگر را ندیدیم و طول هفته اولویت خانواده بر کمپاین همسر بود.

یکی از پوسترهای تبلیغاتی اش را بعد از کسب اجازه از صاحب خانه درست روبروی مدرسه پسر نصب کردیم و پسرم هر روز قبل و بعد از رفتن و آمدن به خانه با افتخار فریاد می زند " او پدر من است!"

همین حس پسر می تواند یکی از دستاوردهای ما باشد.

این نوشته را در طول روز نوشتم و شب تکمیل کرده و پست کردم!

خیلی طولانی نوشتم و کوشش کردم تمام نکات را بیان کنم و بدلیل زیاد بودن مباحث خیلی مختصر کردم.