ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!
ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!

کار شنبه به اتمام رسید بدلیل؟!

این هفته ای که گذشت کار روز شنبه را خاتمه دادم گرچه گفتند باشید و از خانه پست های فارسی بگذارید و ما پرداخت می کنیم که گفتم در خدمت خواهم بود هفته ای دو سه پست ساده را ولی دیگر مقدور نیست دفتر بیایم و تبلیغات آنچنانی بکنم، قبول کردند.

حقیقت این است که در آغاز کارمند شدنم انرژی و توانم دو برابر بود، خستگی ها رفع شدنی بودند و میان حس خوبی که داشتم بنظر نمی رسیدند اما از چندی بدینسو بشدت خسته بودم و واقعا" شش روز کار کردن باعث می شد به خودم و زندگی نتوانم برسم، از طرف دیگر همسر پس از رایزنی های بسیار و مشورت های طولانی به این تصمیم کبرا رسید که به یکی از اهداف و آرزوهای طولانی مدت خود جامه عمل بپوشاند و قدم در یک راه نه چندان آسان بگذارد و تصمیم گرفته است( گرفته ایم) که در انتخابات شورای شهر امسال کاندید شود.

آرزوی مشارکت سیاسی و کار اجتماعی در رده دولتی از قدیم در ذهن همسر بود و جانش برای خدمات اجتماعی و مشارکت سیاسی در می رود، و امسال در یازدهمین سال زندگی در استرالیا فکر می کند شرایط کاندید شدن را دارد.

من اول گفتم بگذار چهار سال بعد که بچه ها هر دو مدرسه می روند و من هم احتمالا" در مسیر کارمندی خویش جلوتر خواهم بود اما ایشان گفت چه امسال برنده باشم چه بازنده باز برگ برنده با ماست، اگر برنده شدم که خیر است، اگر ببازم بهترین تجربه از این ورطه را خواهم داشت برای رقابت های بعدی، و چهار سال بعد من چهار سال پیرتر(!!!) خواهم بود که چنانچه اینبار برنده باشم چهار سال تجربه عالی خواهم داشت، متقاعد شدم.

حالا فوایدش در قبولی اش چیست؟ یک حقوق البته پایین در برابر حداقل هفته ای ده ساعت مشارکت های مردمی و اشتراک در جلسات اجباری شهرداری، اما در برابر موقف اجتماعی، امتیاز های گاه بگاه خاص، چایدکیر رایگان بچه ها و احتمالا پرداخت هزینه های سفرهای استانی رایگان.

راستش ما که اینجا قشر کارمند بشمار می آییم مدام در برابر تجملات و رفاهی و بدو بدو اقتصادی ای که دوستان و آشنایان دارند  احساس ضعف می کنیم، چنانچه همسر قبول شود یک چتر قوی حمایتی اجتماعی در برابر آن احساس ضعف و سرخوردگی اقتصادی ما را در حمایت خود خواهد گرفت و از نظر روحی تامین و تضمین خواهیم بود ضمن اینکه در برابر آن احساس تعهد اجتماعی خود سربلند خواهیم بود، تا چه شود.

اگر بازنده باشیم باز هم فواید خود را دارد، یک رزومه حداقل در حد کاندید شدن برای همسر درست می شود، در جلسات درون حزبی( همسر جزء حزب کارگر است) اسم همسر برده خواهد شد و بعنوان یک مشتاق به خدمت مدنظر اعضای حزب خواهد بود، در هنگام اپلای کردن برای کارهای احتمالی آینده می تواند در رزومه اضافه کند که کاندید شورای شهر بوده است، و اضافه بر تمام اینها یک آزمایش و تمرین عالی خواهد بود.

هزینه های احتمالی که باید برای کارزار انتخاباتی در نظر بگیر حدود پانزده تا بیست هزار دلار است و خب ما نه تنها پس اندازی نداریم بلکه همین مقدار مقروض هستیم و حتی به زحمت از پس مخارج ساده زندگی برمی آییم.

درباره مخارج باید کمپین و فاند ریزینگ کند، تا الان با چند نفر از بزرگان کامیونیتی افغانی صحبت کرده است و قرار است جلسات فاند ریزینگ بزودی برگزار شود یکی از از مجرای کامیونیتی خودمان خواهد بود و معمولا" در چنین شرایطی کامیونیتی های افغان همکاری خوبی دارند.

انتخابات شورای شهر ما در اکتوبر سال جاری انجام می شود و کمپاین ها تقریبا" از همین الان ببعد باید شروع شوند، شهر ما به دوازده منطقه تقسیم شده است و منطقه سکونت ما بعلاوه چند منطقه اطرافش جزء وارد یا حیطه جغرافیایی ای است که قرار است همسر کاندید شود، تا کنون هیچ کاندید افغانی بجز همسر از منطقه ما اعلام حضور نکرده است و این خوب است چون ما بیشترین انتظار رای را از ساکنین افغانی منطقه مان خواهیم داشت، بیست و دو هزار رای دهنده در منطقه ما هستند که فرد برنده باید بالاتر از نصف رای دهندگان رای جمع آوری کند، رای دهی بدین صورت خواهد بود که دولت کاغذ های رای گیری را پست می کند و در زمان مشخص باید رای دهندگان رای شان را پست کنند، رای دادی در شورای شهر برای سیتی زن ها  اجباری است.

خلاصه که از یکماه بدینسو همسر جلسات زیادی با اعضای برحال یا سابق شهرداری داشته است و پلان کاری اش را تنظیم کرده و از همین هفته شنبه باید برود " دور ناکینگ" یعنی در منطقه اش از یک جایی شروع کند به پشت درهای مردم رفتن و معرفی خویشتن، و بعد از نزدیک دو ماه باید بروشورهای کوچک بشکل معرفی نامه را به صندوق های نامه مردم بیندازد، برای این کارها باید افراد داوطلب جمع کند و منطقه را تقسیم بندی و وظایف داوطلبین را در زمان های مختلف تنظیم کند، باید صد منزل را که اجازه نصب بنر تبلیغاتی اش را جلو درب منزل شان می دهند شناسایی کند و یکماه آخر کمپین صد تصویر و شعار کوتاه خودش را نصب کند.

هفته پیش یکی از دوستان عکاس مان چند عکس انتخاباتی ازش گرفت و قرار است رویشان کار کند.

خلاصه که فعلا" در حال و هوای انتخابات هستیم البته من که استرس ندارم ولی همسر مقداری استرس و اضطراب دارد و از همین اکنون خیلی کم می آوریم مثلا" چند بار بعد از کارش جلسه داشت و ساعت یازده رسید خانه و یا بین هفته مهمان داشتیم و خواب و تنظیم بچه ها بهم می ریخت، فکر کن فول تایم کار کنی بعد شب یک آدم سیاسی استرالیایی مهمانی باشد، یکی دوبار شام دادم بعدش رد دادم ک گفتم فقط چای و میوه خشک بس است!

به همسر قول تهیه یک کت شلوار جانانه دادم اگر قبول شود!

حالا یا قبول یا مردود، هر دو خیر است انشاالله، و من در کنار ایشان خواهم بود تا پایان ماجرا!


می خواهم اینجا را ول کنم، واقعا" رد دادم از خستگی!

با سلام خدمت حضار محترمی که تشریف آورده اید و محفل ما را منور کرده اید!

دیشب جشن کامیونیتی مان بود که در یکی از سالن های مهمانی اینجا برگزار شد، کامیونیتی یا اجتماع مردمی ای که ما عضوش هستیم بیش از پنجاه خانواده را در خود جای داده است، کامیونیتی به نهاد خودساخته ای گفته می شود که در آن عده ای دورهم جمع می شوند و معاهده ای امضا می کنند، ماهانه حق العضویت می پردازند و در قبالش از برخی فواید اجتماع شان بهره می برند، امثال خانواده من که هیچ کسی از اقارب نزدیکش در این بلاد ندارد می تواند با عضویت در کامیونیتی مطمین شود که یک جایی هست که در خوشی و ناخوشی به دادش برسند، ما هییت مدیره ای داریم که از پنج نفر تشکیل شده، رییس و هییت مدیره توسط کل اعضا در اخر سال انتخاب و منصوب می شوند، دو نفر از اعضای هییت رییسه خانم ها هستند و باید در تمام جلسات اجباری و اضطراری شرکت کنند، ورود اعضای جدید به کامیونیتی با مشورت اعضای هییت مدیره تایید می شود و هر فرد جدید در بدو ورود باید هزار دلار بپردازد، مبلغ ماهانه هر خانواده سی دلار در ماه است! یکی از اعضای هییت مدیره حسابدار است و تمام فایل های پرداختی و رسیدگی به پرداخت های اعضا و تازه واردین و مسایل مالی مهمانی ها و کمک های کامیونیتی بعهده اش است. 

اگر بخواهم از خدماتی که کامیونیتی به اعضایش اهدا می کند بگویم یکی اش این است، که مثلا" اگر فردی از اقارب درجه یک اعضا اگر در خارج از استرالیا فوت کند، به نام آن خانواده هزار دلار از کیسه کامیونیتی داده می شود حال صاحب مجلس آن را می فرستد برای بازماندگان تا برای هزینه های شان مصرف کنند یا فاتحه بگیرند یا خودش اینجا می گیرد، بعد مثلا" چنانچه کسی از اعضا در اینجا خودش فوت نماید( خدای ناکرده) چون بزرگترین هزینه ی مردن در اینجا قبر و خانه ابدی است، مخارج بعهده کامیونیتی است و لازم نیست برای مردن نگران خانه ابدی باشیم و می توانیم راحت بمیریم. این شاید مزاح بنظز بیاید ولی اگردر نظر بگیرید که خریداری یک قبر پانزده تا سی هزار دلار قیمت دارد دیگر نخواهید خندید و به این ابتکار افرین خواهید گفت! و از وقتی که ما عضو هستیم تابحال کسی اینجا نمرده است و این اولین بار در زندگی است که می بینم یک امتیاز(اگر قبر مفتی امتیاز باشد) بی طرفدار و منفور است!

ما از تقریبا" هفت سال پیش وارد این کامیونیتی شدیم و همسر سه سال متوالی ریس بود و من دو سال در هییت رییسه! 

ما سالی دو بار دورهمی جمعی داریم و تمام خانواده ها با پرداخت مبلغ بسیار پایین حق اشتراک دارند، مهمانی اولی امسال بمناسبت نوروز و فطر برگزار شد و مقداری نسبت به گذشته تغییر داشت چون هییت مدیره تازه کار است و رییس هم سرش درد می کند برای ابتکار.

خلاصه که خوش آمدید توسط رییس، سخنرانی توسط همسرخان راجع به مشارک های اجتماعی و سیاسی و نقش کامیونیتی های کوچک در این مشارکت ها، چند هنر نمایی و شعر و ترانه خوانی توسط بچه های کوچک، و بعد به ابتکار رییس، چند شاخه گل تدارک دیده بودند و چند فرزند انتخاب کرده بودند تا گل ها را به پدر یا مادرشان بدهند، و والدین از این سورپزایز مطلع نبودند، هم سورپرایز شدند هم نوجوان ها توانستند در جمع ابراز احساس کنند و چند کلمه در میکروفن بگویند، صحنه شبیه ماه عسل شد یکهو.

بعد ختم رسمیات جلسه پرده ها کشیده و موزیک پلی شد و ما عربده کشان رفتیم روی صحنه رقص! ( اینجا سالن ها این کیفیت را دارد که چنانچه صاحب مجلس بخواهد می توانند مجلس را به دو بخش تقسیم کنند و واقعا" جالب بود)

خلاصه که بعد مدتها بی دورهمی بودن دیشب خیلی خوش گذشت!


اخبار ایران را می بینم و هیچ نظری ندارم چون معمولا" من از سیاست صفر و عاری از آموخته علمی ام، فقط می ترسم و می ترسم....