ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
روز یکشنبه است که آمدم بنویسم، فردا هم بخاطر روز کارگر تعطیل هستیم، هوا سی و سه درجه است ولی تا شب بارانی خواهد بود وگرنه می خواستیم این لانگ ویکند را برویم کمپینگ.
چه چیزهایی می خواستم بنویسم؟
اها، یک اینکه تصمیم گرفتم دیگر درباره حال و احوالاتم چیزی ننویسم، برسم به همان روزمره نویسی هرچه هست بدون باز کردن تار و پود روحی ام.
هفته بعدی دوشنبه وقت دکتر گرفته ام که بروم باز آزمایش بنویسد برای چک آهن که ببینیم بعد تزریق آهن و گذشت دو ماه چه اتفاقی افتاده است، می خواهم بگویم آزمایش هورمون را هم تکرار کند شاید دفعه پیش نشان نداده!
دو سه روز بعد از نوشته آخری ام روز ولنتاین بود، در مسیر خانه یک دسته گل گرفتم و شش تا دونات، شش تای دنیل دونات که یک برند دونات در اینجاست توی یک پک ویژه شان می شود بیست دلار و بچه هایم خیلی دوست دارند و در مواقع خاص برایشان می خرم.
آنروز هم جعبه دونات و گل ها را بمناسبت روز ولنتاین به دخترم دادم و گفتم شما هم وقتی رسیدیم خانه بده به برادر و پدرت و بعد همگی دونات بخوریم، شماها نفری دو تا و من و بابا نفری یکی، و البته مثل همیشه آخرش هم من و علی حتی یکی هم نخوردیم و روز بعدش یکی خودمان را هم دادیم به آنها.
خانه که رسیدم و گل ها را دادم لباس عوض کرده و رفتم به توالت، وقتی برگشتم همسر بچه ها را آورده بود و دسته گل و جعبه شکلات و کارت تبریک را گذاشته بود روی سینی و همگی گفتند هپی ولنتاین دی!
هر سال حتما گل می خرد و یک هدیه مثل یک بلوز یا عطر، دو بار تابحال طلا گرفته یکبار اولین سالی که او استرالیا بود و من ایران و از دست دختردایی ام دستبند طلا فرستاده بود و یکبار سالی که رایان را بدنیا آورده بودم و باز دستبند.
امسال هیچ انتظاری بجز تکرار یک بلوز یا عطر نداشتم به رسم هر سال که دیدم خبری از همان هم نیست و کارت را مثل هر سال نوشته و تاریخ زده، که بمناسبت ولنتاین دو هزار و بیست و پنج تقدیم به زیباترین زن دنیا!
گل را گرفتم و بوسه ای تقدیمش کرده و می خواستم بروم توی اتاق که گفت پس شکلات چی؟ گفتم شکلات را بخورم؟ یعنی تو کی دیده ای من یک شکلات بکنم توی حلقم، گفت بازش کن شاید چیزی داخلش بود، یکهو من را برق گرفت و بازش کردم و دیدم یک کاغذ زیرش است، و بله، جناب بسته کامل چیتان پیتان موی دایسون را برایم خریده بود، و چون شعبه فروشش نداشته رفته از دوستم پرسیده که چه کنم او ارجاع داده به کاستکو، این رفته آنجا و آنجا هم نداشته و گفته اند سفارش بدهید تا سه روز می رسد و این هم کاغذ خرید را گذاشته بود توی جعبه شکلات.
دوشنبه هفته بعدی اش رسید و خیلی خیلی سورپرایز و خوشحال شدم.
این وسیله کامل دایسون خیلی مشهور شده است و چند باری برای خوشگلاسیون رفته بودم خانه دوستم و ازش بهره بردم، همسر بلادرنگ با خود عهد کرده بوده برای ولنتاین باید برایش بخرم و خیلی سورپرایزم کرد.
چون وسیله گران بود من حاضر به خریدش نبودم هرگز و وقتی قیمتش را از دوستم پرسیدم و گفت هشتصد دلار گفتم عمراً من چنین پولی نمی دهم برای عشق و حال فردی ام!
بعد از ماه رمضان اتفاقی در خاندان ما به وقوع خواهد رسید که سالهاست منتظرش هستم، اگر این اتفاق عملی شود بخشی از رنج هایم رو به ترمیم شدن خواهند رفت، بخش بزرگی که هیچوقت و هرگز زبان گشودنش را هیچ کجا نداشته ام تا امروز!
هفته پیش به یک دوست کمک کردم تا بتواند برای رهایی شرعی اش از همسری که شش هفت سال است از او جدا شده اولین اقدام عملی را انجام بدهد، گفت ایران رفته ولی هیچ دکه و دکانی از آیات عظام حرفش را گوش نکرده اند، گفتم من اینجا شیخ روشنفکری می شناسم که شاید کارت را راه انداخت و شماره دادم، فردایش گفت ساغر، فقط دلیلم را شنید و گفت در صورت تایید حرفهایت توسط سه شاهد من تقاضای طلاق غیابی ات را به دفتر فلانی در ایران ارسال خواهم کرد، من شدم اولین شاهدش.
امضاها را گرفت و فرستاد.
منتظر است از ایران برگ طلاقش را بفرستند تا بعد از شش هفت سال رهایی کامل جسمی و عاطفی، شرعا" رها شود.
فضای دفترمان رمضانی است و مسلمانان معتقد به روزه داری روزه می گیرند، سر جمع چهار نفرند بقیه نمی گویند ما اعتقاد نداریم یا گشاد هستیم و یا سختمان است، می گویند مشکل معده داریم یا یکی شان چون از دفتر که می رود تا آخر شب روی فود تراک کار می کند می گوید نمی رسد سحری بخورد پس روزه نمی گیرد.
گفتم تو اگر معتقدی فکر می کنی روز قیامت می توانی همین را به الله بگویی؟ خب راست و مستقیم بگو نمی توانم و نمی خواهم قربانت گردم مگر نمی دانی او از تمام درون تو باخبر است، تو اگر بخواهی خواهی توانست مثل همه آدم هایی که از تو لاغرتر و مشغول ترند ولی می گیرند، چون می خواهند بگیرند.
خودم؟!
من به زور غذا می خورم و کل وعده های خوردنی من اندازه یک وعده یک آدم نرمال می شود اما اگر همین مقدار را بگذارم بعد دوازده تا پانزده ساعت بعد بی شک دار فانی را وداع خواهم گفت!
بله قبل از اینکه این بشوم، روحم وجوب روزه را از زندگی امروزی ام برداشته بود!
هاااااااااا اینرا نگفتم،
آخرین سیگار زندگی ام را سه شنبه هجدهم فوریه کشیدم و از آن پس هیچ سیگاری نخریده و نخواهم خرید و امروز نهم مارچ است!
روز بین المللی زن هم رفتم اداره پست و برای تمدید گواهینامه رانندگی ام اولین عکس بدون حجاب برای یک مدرک شناسایی ام را گرفتم و قهقهه زدم!
اگر اینها کافری ست، ساغر کافر است، یکی از دلایلش هم همان راز مگویی است که بعد رمضان با حلول ماه شوال و فرارسیدن نوروز با افشاگری اش اینجا را روشن خواهم کرد اگر رخ بدهد و اگر بشود.....
سلام
به سلامتی کم کم پاییز داره شروع میشه.
میخواستم بگم دونات نوش جان که دیدم اصلا نخوردین!
هدیه هم مبارکتان باشه. گرچه درواقع نمیدونم اصلا چی هست!
امیدوارم اون اتفاق هرچی که هست طوری بیفته که بهترین سود را براتون داشته باشه.
امیدوارم دیگه هیچ وقت سراغ سیگار نرین. گرچه میدونم وسوسه اش تا مدتی ولتون نمیکنه.
پاییز از اول مارچ شروع شد.
امان از پدر و مادر بودن، البته من همان لحظه که تازه است اگر خوردم خوردم موند برای فردا دیگه میلم نمیاد بخورمش، دونات رو میگم.
پک فر مو و سشوار و صاف کننده دایسون، یک اختراع جدیده که خیلی ازش استقبال شده، میبری سمت مو، خودش موهارو می پیچونه چون حالت سشوار داره.
اتفاق لعنتی باید بیفتد حتی اگر زن بخواهد ده سال دیگر زنده بماند.
نه به خدا، سیگار خیلی وقت بود برام هیچ حال خوشی نداشت، گران هم هست اون نوع سیگار من هم نایاب شده بود مجبور بودم بجای اسی سبز، آبی و یا چیزهای دیگر بکشم، گفتم احمق که چی مثلا" الانم خیلی حال نمیده چرا ولش نمی کنی بره، و یهو ولش کردم رفت.وسوسه اصلا" ندارم.
ممنون ساغر جان که از تجربیات ناب و جدیدت اینجا میگی و برامون می نویسی .... چون در مسیری هستی که شاید چند سال دیگه همه ما ( به لحاظ فکری ) بهش برسیم یا خیلی ها سالها پیش رسیده باشند ( منظورم همنوا ی مطلق بودن نیست ها همین تریدها ..) به نظرم چالش برانگیز هست
خصوصا که بالغانه و بدون سانسور می نویسی
نمی نویسم ازش مثل همه وقتها که درباره اعتقادها و مناسک اعتقادی ننوشته ام، من کلا" قبل از اینکه آدم معتقد مذهبی باشم، آدم منظم و در چارچوب بوده ام، و نظم دهنده رفتار من " دین" تعریف شده بود، زمان برد که بفهمم می شود هنوز منظم و در چارچوب بمانم بدون ظاهر دروغین متعبد مذهبی.
وای ساغر از دست تو دختر یعنی فقط خندیدم این قسمت خودشناسی و روبرو شدن منطقی با حقایقت را دوست دارم خب مبارکه اون پک چیتان پیتان که به موقع به دستت رسید و با آرزوی سلامتی بیصبرانه منتظرم واسه اون افشاگری اونم با قلم خودت
اصلا" انگار همسر خان جایزه همین رهایی را بهم بخشید، هر روز هم می آید چک می کند اینبار چه مدلی درآورده ام، امان از این مرد لامذهب!
او هیچگاه مذهبی نبوده است و له له می زد من یکروز از موقفم عقب نشینی کنم گرچه هیچ اصراری نداشت اما با پرده برافتادن های روحی من سماع ها داشت!
سلام ساغر جان یادت هست من هم چند وقت پیش،خیلی کم خون بودم و ذخیره آهنم ۸بود خوب فقط یه بار تزریق آهن داشتم بعدش تقریبا روزانه صبحانه شیره خرما یا انگور مصرف کردم و یه چند ورق قرص آهن هفته پیش که آزمایش دادم شده بود ۱۰۰ .البته حالا نمیدونم کدومشون بیشتر موثر بوده و این ذخیره آهن تاکی برام میمونه
شیره که هیچی اینجا استفاده نکرده ام اما بهرحال یک تکانی به تغذیه داده ام، ببینم نتیجه من چه خواهد بود خدا کند نتیجه خیلی خوبی گرفته باشم.
ساغر جدید مبارک.
ممنون "رها"!
امیدوارم خیر باشه براتون
دایسون مبارک
ممنونم عزیزدل
محیط و فقط مخیط ما رو مسلمان و کافر میکند. خودمون هیچ کاره ایم. اگه بپرسی ( شما که میدونی برای خواننده ها) که چرا بعضی ها در همان محیط هم مسلمان موندن جواب اینه که در اجتماع کوچک خودشون موندن و یا شاید تحت اجبار پدری یا شوهری که اون در اجتماع کوچک مونده و در ملبورن یا آدلاید یا استکهلم انگار داره در یک افغانستان با عراق کوچک زندگی میکنه.
زمان می برد که با خودت بی رودربایستی حرف بزنی و برسی بهش،
من خودم بزرگترین مثال زندگی خودم هستم در این اتفاق، هیچکس بجز خودم خودم را در این زمینه متحیر و غافلگیر نکرد...
ساغر خیلی بهت افتخار می کنم امیدوارم همیشه بهترینها سر راهت قرار بگیره همیشه خیلی بهم انگیزه میدی شاید خودت ندونی
ای جان دلم چقدر مهربونی خب
سلام ای بابا ما جهان سومی ها هر جای دنیا بریم این ریشه های مذهب و قضاوت و ... ول کنمون نیستن حالا جو ایران برعکس شده دلیل واسه روزه گرفتن که اصلا نداریم فقط هم اونایی رو که روزه می گیرن مسخره می کنیم اون روز تو باشگاه یکی از خانم ها بنده خدا روزه بود یه لحظه تو حرکت انگار پاش خالی کرد اصلا ربطی به روزه اش نداشتا مربی و بقیه انقد توپیدن بهش که اخه روزه چیه و ... بابا چیکار به کار هم ندارین یا تو محل کار بگی روزه ام مسخره ات می کنن که تو دروغ می گی جرات چیزی خوردن هم کسی نداره البته ها اداره دولتی و ترساش هست مبارکتون باشه عکس گواهی نامه تون کیف نعمت های خدارو ببرید و از آزادی هایی که حق مسلم مون هست لذت ببرید
آزادی اندیشه تا زمانی مجاز است که به اختیار و آزادی انتخاب دیگران اهانت نشه، چه طرفی که اصول و فروع را رعایت می کنه چه کسی که نمی کنه.هر دو طرف اگر اهانت کنند مذموم هستند.
ساغر جان چقدر این پست دوست داشتنی بود و پر از حال خوب. امیدوارم این خانواده دوست داشتنی همیشه در کنار هم باشید.
فدای شما، ممنونم عزیزم
ساغر جان بین احکام دین و مفهومش فرق قایل نمی شوی؟ میشه که آدم حجاب نداشته باشه اما به امری متعالی عقیده داشته باشه. بعید میدانم این دو را معادل هم بدانی.
من صددرصد خودم را متدین می دانم اما نه به معنای سنتی، من صددرصد قائل به حکومت خدا بر بالا و پست دنیا و کائنات هستم اما از تفریق آدم ها بر اساس ریشه دیانت شان بشدت خسته ام.
جان
ای یعنی چه تحولی خواهد شد؟ ساغر جون خیلی بهت تبریک میگم واقعا امیدوارم برات بهترین ها بشه
تحول که خیلی وقته استارت خورده اما ساغر بیان نمی کرده، با این تشویق ها مجبورم می کنید بیشتر بگویم
با نظر ماری عزیز، موافق هستی ؟
راستش من در اینجا که محیط کاملا اسلامی هست افرادی را می شناسنم که تغییرات ١٨٠ درجه ای داشتند و از قضا اینها هستند که دارند روی محیط تاثیر میگذارند مطالعه زیاد دارند
و برعکس هم هست دوستی دارم در محیط کاملا سکولار بزرگ شده و فضای دور از دین ، اما در ٣٠ خورده سالگی تصمیم گرفت بامرای عمیق دینی رو مجددا بر پا کنه آن هم از قضا از روی مطالعه و کنکاش...
این مسایل خیلی پیچیده و عمیق هستند، اگر بخواهی طوطی وار رفتار نکنی و البته فضای فکری باز داشته باشی و بدون سلطه قانون انتخاب کنی و باز دین و ملزومات را با جان دل پذیرفتی می توانی ادعا کنی که یک متدین واقعی هستی.
بعضی چیزها لااقل برای من گفتنش سخت است اما حقیقت تلخ است، آدم ها بدنبال آرامش هستند و برای بدست آوردنش ممکن است گاهی دیندار هم بشوند و یا برعکس! خیلی در آن واحد پیچیده و در عین حال ساده است.
جغرافیا و کجا بودنِ آدم ها ارتباط نزدیکی با دریافت ها و ادراک های آدم دارد، یکی از سوال هایی که در ذهن تمام ما می آید اینست که آیا اگر من در یک خانواده بی دین یا مسیحی بدنیا آمده بودم مقصر بودم و طبق باور مسلمانان باید به جهنم می رفتم؟ و آیا چون من مسلمان بدنیا آمده ام خونم رنگین تر از آن بودایی بیخبر از دنیاست؟
من مسلمان بزرگ شدم چون در یک خانواده مسلمان بدنیا امدم، مسیحی می بودم اگر در یک خانواده مسیحی بدنیا می آمدم.....
ما معتقد به حقانیت کشور فلسطین هستیم چون در ایران بزرگ شده ایم، اگر ما اسرائیلی بودیم مسلمانان را غاصب سرزمین های اجدادی خود می پنداشتیم.... والی آخر....
واقعیتش دین ما با این دستورهای احکامی فراوان، لطف را از خودش گرفته، احکامی که به ظاهر هم مربوطه که دیگه بدتر از همه. واقعیتش در کشورهای غیر مسلمان ، نمیدانم حجاب اصلا معنایی خواهد داشت یا خیر. خودم در سفرهای خارجی حجاب دارم اما شاید اگر آنجا مستقر بودم این کار را نمیکردم. چون آدم میخواد در متن جامعه هضم بشه. اما همیشه سوالم اینه خب روسری رو برداشتم، آستین کوتاهم بپوشم؟ یقه باز هم بپوشم، دامن چی؟ بعد فکر میکنم شاید در پاسخ به این سوالات اون حدود گذاشته شده. در هر صورت اصل دین- که بنظرم هنوز در اشعار مولانا برای ما در دسترسه، بخصوص با تفسیر عبدالکریم سروش- اساسا فارغ ازین چیزهاست. میشه که حجاب نداشت اما مومن بود
برای خواهر و برادرانم تعریف کردم که ز ترس قضاوت نشدن توسط آدم های لب ساحل با بیکینی به ساحل نمی رویم با حجاب، گفت وا خب مگر نروید می میرید یا خب بروید جای خلوت.
برای مادرم تعریف کردم که خانه دویست متری من که یک سرویس توالت دارد برایم کوچک است و دو اتاق خواب کافی نیست گفت واویلا هال به آن بزرگی داری.
خواهرم نمی داند که ساحل رفتن یکی از تفریحات اصلی زندگی اینجاست، هر انسان استرالیایی باید شنا بداند و در اقیانوس شنا کند، موهبت و لطف خدا را برود ببیند و لذت ببرد، زندگی اینجا لازمه اش گاهی تفریح و بیرون
رفتن است تا زندگی در تنهایی از درون نپوساندت.
مادرم نمی دانست خانه دویست متری یعنی خانه کوچک و در استرالیا خانه های نرمال ویلایی حداقل چهارصد و پنجاه متر هستند و حداقل دو سرویس بهداشتی دارد و این تجمل بشمار نمی اید، نیاز جامعه بشمار می آید.
از شیخ روشنفکر درباره همین تفاوت زندگی در بلاد غیراسلامی پرسیدم و وجوب حجاب، گفت وجوب حجاب در اینجا باید مطابق عرف همینجا به روزرسانی شود، حجاب سر اینجا واجب نیست اما بیکینی توی ساحل هم قبول نیست، بینابین رعایت کنید و مسلمه بمانید، حالا ما اول راهیم، آستین کوتاه و دامن تنگ فعلا اجازه نیست، تا شیخ ما تا چه میزان به روزرسانی اش کار می کند.( شوخی، من برای خودم از هیچ شیخی بجز شیخ درونم مساله نپرسیدم، و شیخ درونم گفت اینجور که شما هر روز خون به جگر ما میکنید از غصه حجاب اجباری همان بهتر که نپوشی چون الاعمال بالنیات، و نیت شما خیلی وقت است مکدر است، بگذار کنار گول نزن آقا کریم را!)
ساغر عزیز
اول اینکه دمت در مورد سیگار گرم و امیدوارم من هم یه روزی بتونم چنین حرفی بزنم :)
بعد هم تغییرات بنیادین خیلی سخت و انرژی بر هستند و هم فشار درونی زیادی دارند و هم وحشت از قضاوت. این را گفتم که بگم درک میکنم چه راه سختی آمدهای و مجدداً دمت گرم
قربانت گردم سین جان، به خود آمدم دیدم هیچ لذتی ندارد برایم، اگر هنوز بهت لذت می دهد بکش نوش جان ولی نه زیاد!