ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
یک. همین اول بگویم که هزینه سیصد دلار نبود، همکارم وقتی قیمت را در اینترنت چک کرد سیصد دلار زده بود و من هم با ناراحتی رفتم بخرم، دیدم یارو آمد گفت ساغر این تجویز دکترت گران است آیا تو کارت تخفیف داری؟ گفتم نه، بکش لامصب را و خلاصم کن، دیدم گفت خب پس برای شما سی و یک دلار، گفتم تری وان؟ اور تری هاندرد ان وان؟ گفت تری وان!
گفتم بگیر نوش جانت عزیزدلم قربانت بروم چه صدای خوبی داری تو!
دویست دلار هم برای انجام تزریق شارژ کردند که بلافاصله پس از انجام هشتاد دلار توسط مدیکیر برگردانده شد!
سر جمع صد و پنجاه دلار بود کل هزینه.
آن هفته به خیال خودم برای تزریق رفتم، دکتر خودم گفته بود برو پیش دکتر فلانی چون من تزریق آهن نمی کنم، من هم با فلانی بوک کرده و مرخصی مریضی گرفته و رفتم، آن دکتر فقط آن روز درباره دلیل تجویز آهن و برخی عوارض احتمالی و اینکه چه کارهایی قبل و بعد از تزریق بکنم توضیحاتی داد و یک فرم رضایتنامه داد گفت هفته بعد بوک کن.
گفته بود باید چهل و هشت ساعت قبل از تزریق آب زیاد بخوری، که من از همان روزی که دکتر را دیدم آب را به رژیم غذایی خویش افزوده ام!!!!!(جیغ و دست)
باور می کنید امروز که سه شنبه بود و از خانه کار می کردم پارچ آب داخل یخچال را خالی و پر کردم؟ تا الان دو بار پر و خالی شده است!
روز واقعه که باز چهارشنبه بود ساعت یک و نیم رفتم برای تزریق و تا نزدیک سه که تزریق که توسط سرم انجام شد آنجا بودم و بعدش هم گفت باید بیست دقیقه بمانی و باز فشار را چک کنیم و بعد بروی.
همان لحظه که دراز کشیده بودم و از نیمه گذشته بود سعی کردم نفس عمیق بکشم و کشیدم، ناباورانه بیادم آمد که من خیلی وقت است نمی توانستم نفس عمیق بکشم!( لعنت الله علی خودم)
بعد از جلسه برگشتم خانه و عادی بودم، فردایش کمی بی حال و مضطرب بودم و فکر می کردم الان سردردهای احتمالی شروع خواهد شد اما نشد، بیشتر اضطراب داشتم. آن شب ولی تب کردم، و در فاصله های چند ساعت هی تب کردم و هی خوب شدم، روز جمعه را از خیلی وقت پیش مرخصی گرفته بودیم که بروی آن ویلای همیشگی و ویلا هم بوک بود اما بعلت اینکه یکی از دوستان رفت ایران و آن یکی هم بی میل شد کنسل کردیم، جمعه در خانه ماندم و کم و بیش تب می آمد و می رفت.
دکتر گفت دو ماه بعد باید بیایی تا آزمایش مجدد بنویسیم تا ببینیم چطور شد و اگر باز نیاز داشتی دوباره تزریق بشود!
دو. ویلا که کنسل شد با دوست پلان کمپینگ گذاشتیم، به آن یکی دوست کمپر هم گفتیم و قبول کرد، روز جمعه بعدازظهر خرید کردیم و شنبه صبح ساعت هفت و نیم درب خانه کمپر اعظم بودیم و البته آماده نبودند و یکساعت بعد راهی شدیم، و در یکی از نزدیک ترین جاهای ممکنه کمپ جا گرفتیم، فقط دو ساعت با ما راه بود و عجب جایی!
وسط دره لب رودخانه، از هر طرف محصور بین درختان سر به فلک کشیده. دمای هوا بیست و چند الی سی و دو!
آن دو روز بقدری خوش گذشت که نفهمیدم تب دارم، گرچه از علائم جسمی ام پیدا بود که دمای بدنم بالاست، نشان به این نشان که این جانب هر دو روز را دو ساعت در میان آب بودم و سردم نمی شد، من هیچوقت در کمپ ها و لب دریا داخل آب نمی روم، وقتی استخر هم می روم داخل آب سرد نمی شوم چون بعدش می لرزم از سرما و متنفرم از آن حالت، و عجبا در این کمپ آب سرد داخل رودخانه برایم بسیار گوارا می نمود.
سه. همسر یک تور چهار پنج روزه بوک کرده برای ماه اپریل، گلد کوست بریزبن، با دوست همسفر آدلاید هم مطرح کردیم شاید آنها هم تور را بگیرند و تنها نباشیم!
چهار. پدر آن دوستِ خواهر مرده بعد از شنیدن خبر از دنیا رفتن دختر جوان درجا سکته کرده و دار فانی را وداع گفته.
از دوست بی خبر ما ندیم، دو باری به شماره دخترش زنگ زدیم جواب نداد دیگر زنگ نزدم، بقدری فاجعه بود این موضوع که رمق پیگیری ندارم.
پنج. آخرین باری که دکترم را دیدم و فهمیدیم موضوع هورمونی نیست برایم داروی آرامبخش تجویز کرد و هر صبح یک کپسول می خودم، منتظر احیای مجدد جسمی و روحی هستم، از بی انرژی بودن و غمگین بودن متنفرم، از آنروز بطرز خوبی دارم میوه می خورم، به خودم قول دادم که همین روش را ادامه بدهم و خوب باشم، پر انرژی و سالم.
این جریان خیلی تلنگر بزرگی بود برایم و انگار به یکباره احساس پیری و زوال و نابودی من را درنوردید، امیدوارم ایم درس بزرگ برای بقیه عمرم دستگیرم باشد و سالم بمانم!
توی کمپ به دوستم گفتم باهم جیغ بزنیم؟ تخلیه انرژی منفی، و مثل خر جیغ زدیم و دشت در دشت صدایمان پیچید و همراهانمان بعد از ترس اولیه کلی خندیدند و کیف کردند، بچه هایمان هم بعد از مدتی که فکر کردند مادرهایشان خل شده اند به بازی برگشتند.
جدی خنده از ته دل و سر خوردن توی آب و داخل تویوپ رفتن و باز واژگون شدن مجدد خیلی هوایم را عوض کرد، انگار بار دیگر بهم الهام شد که قدردان نعمت های مفت و ارزان زندگی ام نبوده و نیستم، یا لااقل فراموش کرده ام، استفاده نکردن از خوراک سالم و دریغ کردن تفریح مداوم از خود در اینجا بمنزله کفران نعمت است و نباید تکرار شود!
سلام
چه خوب که فقط به یک تزریق نیاز بوده من گمان میکردم چند هفته پیاپی باید آهن تزریق کنید.
ببخشید اونجا خود دکتر تزریق میکنه؟
به به گلدکست! جای استراحت پولدارها! خوش بگذره.
اگه فرصتشو دارید کمی راحتونو دورتر کنین و سری هم به کنز بزنین. اون موقع رطوبت چندانی نداره.
دکتر من دو تا قوطی نمی دانم چند میلی برای من تجویز کرده بود و آنها را داخل کیسه سرم ریخت، قبل از این کار، دکتر مقداری برای تست از طریق انژیو مستقیم وارد رگ کرد تا مطمئن شود از ری اکشن نداشتن، باقی اش را بعد از چک فشار خون به نرس سپرد و نرس در آن یک و نیم ساعت هر چند دقیقه یکبار آمد و چک کرد، آخر سر هم گفت بیست دقیقه بمان بعد فشار را گرفت و گفت مرخصی!
خوشم میاد اطلاعات استرالیا شناسی تون کامل هست، گفته اند بهترین جا در اپریل برای سفر همین گلدکست است، کنز اگر راهی نبود می رویم باید ببینیم هزینه ماشین کرایه ای چقدر است.
همیشه خوش باشی عزیزم
عزیزدلید