ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
وقتی برسد که حتی نتوانی گریه کنی، اشکت نیاید، حبس شود درون چشم های خسته تو رفته ات، چقدر لاغر شده ای، چقدر خسته ای، اندازه تمام خستگی های تمام عمرت خسته ای، نمی دانستی آن وقت ها، نمیتوانستی حتی حدس بزنی این روزها را، نه که گله و شکایتی بخواهم بکنم، که می دانم همیشه چیز بدتری هم وجود دارد، آن اول ها نمی دانستم اینرا، و جلز و ولز می کردم، حالا می فهمم، که هیچ چیز قرار نیست به نفع ما تمام شود، و همین است که هست، و همین خواهد بود که هست، و لابد باید آبدیده و آبدیده تر شوی، برای فرداهای دیگر، برای بغض های بزرگتر، برای سوالهای بی جواب دیگر، بهم گفت: هیچکس در زندگیش بی مشکل نیست، مثلا" همین میم را نگاه کن، ببین چه مشکلاتی دارد در زندگی، ولی به روی خودش نمی آورد، بهش گفتم: مشکل میم یک برادر معتاد است و یک دختر طلاق، که همسر دومش مثل گل ازش نگهداری میکند، پای خودش است آینده اش، عُرضه کند نگذارد بچه اش مریض شود یا همسر سابقش آرامشش را بر هم بزند، دیگر چیست غیر از این؟، برعکس من دور و برم هر چه نگاه می کنم می بینم همه در یک روال عادی و مجرای طبیعی زندگی می کنند و مشکلات عادی و طبیعی دارند، بچه ای مریض می شود و مادری پیر می شود و حتی می میرد، خواهری ترک تحصیل می کند و یا حتی برادری تصادف می کند، و در کنار صد تا پیشرفت و شادمانی، شاید یک ضعف و نگرانی یا استرس و ناخرسندی داشته باشند، ما اما.......................................
حکایت هایی که در زمره، از بهر دفع غم به کسی گر بری پناه***هم غم بجای ماند و هم آبرو رود، است!، حکایت هایی که هر کدامش به تنهایی کافیست برای در هم شکستن و پاره کردن همین آدم های دور و بری که ازشان حرف زدم، همینطور زیر این چرخ نامراد گردون داریم لِه می شویم، پختگی را که چه عرض کنم له و لورده و ته گرفته و سوخته ایم، بویمان همه جا را گرفته است، یکی بیاید زیر این اجاق لامذهب را خاموش کند لطفا".
پی نوشت: عزیزانی که من را می شناسند و می خوانند پاپیچ نشوند، نپرسند، که نخواهم گفت، فقط بدانید ساغر، خیلی تکه پاره است، خیلی بیش از آنچه بخواهید تصورش را بکنید، مشکل هم مربوط به انتحارگران و شرایط کشور نیست، که این عمومی تر از انست که بخواهم بابتش به تنهایی مویه کنم، مربوط به همسر عزیزتر از جان هم نیست، که او بی آزارترین و مرهم ترین موجود زندگیم بوده است، فقط همین!
سلام و درود
منتظرم که بیای
بعضی وقتها آدم میخواد فقط حرف بزنه و کسی به جزئیات گیر نده، نه؟
شدیدا"!!!!!!!!!!!!!!
سکوت و دیگر هیچ!