ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سحرگاه نوزده رمضان المبارک است و من اینجا پشت میز نشسته ام و صدای دعا از مسجد محل می آید و من حتی تا مسجد محل نرفتم، من اعتقاد عجیبی به طلبیده شدن دارم و امشب نوبتم نبود، تا به خودمان بجنبیم شبکه خراسان رضوی داشت فراز چهلم از دعای جوشن کبیر را از حرم پخش مستقیم می کرد، سجاده پهن کرده همان پشت به تلویزیون رو به قبله زمزمه کردیم چهل به بعد را، من همیشه در اینگونه مراسمها از حضور خیل عظیم مردمان و شنیدن صدای استغاثه و دعای شان به فکر فرو می روم، صحن های بزرگ حرم را که می بینم چگونه مملو از جمعیتند و تا بیرون حرم هم ادامه پیدا می کنند، و از هر سری صدایی ست، از هر گوشه ای نجوایی بلند است، بارها با خودم می گویم اینهمه آدم دارند یکصدا صدایت می زنند پس حتما" می شنوی شان، از بین اینهمه آدم که دستشان به دعا بلند است و فضا را بوی دعا فرا گرفته است اگر به هیچ چیز هم جز فرستادن آرزو به ماوراء معتقد نباشی باید دیدگانت نمناک و دلت آرام شود از حضور کسی که بفکر توست، کسی که هزار نام دارد و من چقدر عاشق این نامهایم، یا دلیل المتحیرین، یا غایت آمال العارفین.....
امشب اما نصیبم نشد در آن فضا قرار بگیرم و به خودم فکر کنم، ولی با همان حضور کمرنگی که در خانه میسرم شد وقتی به خودم رجوع کردم دیدم امسال هیچ آرزویی ندارم و هر چه بالا و پایین می کنم چیزی از خدا نمی خواهم جز صبر و ایمان، و البته سلامت مادر و دیگرانم، که براستی طاقت دردمندی هیچکس را ندارم، ولی برای خودم نه هرگز فکر هم نمی کردم که اشکریزان ازش بخواهم به دوسیه ما رسیدگی کند یا تعجیل کند، خدا را سپاس می گویم که تا امروز گرچه دلتنگم، گرچه کم صبرم، گرچه سختم است ولی هر بار که خواسته ام دست بدعا شوم تنها به خودش واگذار کرده ام و بس، و گفته ام خودت بهتر می دانی برایم چه خوب است و چه بد، هر وقت خواستی برنامه بریز جورش کن، تا آخر جولای؟، تا آخر دسامبر امسال؟، تا سال دیگر؟، هر طور صلاحمان است، ولی درعوض برایمان صبر عطا کن، برای من البته صبری مضاعف تا بتوانم به دوش بکشم مادر بودن را، و همینطور که برای دخترم گیره مو و کفش رو فرشی می خرم بتوانم روزی لااقل یکبار هم به آغوششان بکشم و نوازشی که هیچگاه از کسی دریافت نکرده اند را بهشان بدهم، آخ که من چقدر بیرحمم در ظاهر، در اعمالم، در صدایم، و تمام عطوفت زنانه ام خلاصه می شود در حرص خوردن از اینکه دیر نکند و کم نخورد و کفش هایش جفت نباشد و شورتش لک نداشته باشد، کاش در عوض اینهمه سختگیری روی دقیق بودن بیرون رفتن و آمدن و ست بودن لباس ها و ساعت و کیف و کفش شان می توانستم محبتم را بریزم روی دست هایشان، روی گونه هایشان، چرا نیستم؟؟؟
از خدا تنها صبر و ایمان برای ادامه طریق زندگیم خواستم و بس، و برای مادرم سلامت، برای تمام مادران دنیا سلامت، و اینکه درد نکشند، یا لااقل کمتر درد بکشند.......
سلام دوست عزیز
تازه با وبلاگتون آشنا شدم
من هم سعادت رفتن به جایی رو برای امشب نداشتم
گرچه بیشتر خودم تنها تو اتاقم دعا میکنم و عبادت میکنم و اینطور راحتترم
در مورد شما چیز خاصی نمیدونم و فقط تازه همین پست رو خودنم ولی خوشم اومد
شما هم به وبلاگم تشریف بیارید
دوستیه جالبیه
التماس دعا دارم ساغر عزیز
عباداتت توی خلوتت قبول باشه!
هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..! میــــدانی چــــــــــــرا؟؟ مـــــردانـــگی میــخواهـــــد مــــــــانـدَن، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد
سلام
اتفاقی به اینجا رسیدم...
منم دیشب دعا نخوندم و البته کمی از وقت دعا رو گذاشتم برای شکرگزاری. از جوانب امر بر میاد که اینجا وبلاگ یک بانوی افغانستانی باشه.
شکرگزاریم برای این بود که خدا آرزوم رو برآورده کرده بود و سال قبل سفر به افغانستان رو تو سونوشتم گذاشته بود...
امیدوارم هر چی از خدا میخواد بهتون بده... التماس دعا
خوش آمدی بانو، طاعات و عبادات قبول!
چقدر خوب که به درجه ای رسیده ای که میگویی قثط صبر بده و صلاح هرچه به صلاحم است همان را بده. گاهی من جرات ندارم این را بگویم میدانی! آدمی خودخواه است بعضی وقت ها.
تو هستی ساغر تو پر از عشق مادرانه هستی اما میخواهم بگویم سخت نگیر بگذار موهایش نا مرتب باشد بگذار وقتی انار میخورد بریزد روی دامنش اما خوشحال باشد. خوشحال ترین کودک دنیا
دلم برایت تنگ شده و دیگر هیچ!
عیدت مبارک باشه ساغر جانم.
چه دعای خوبی کردی برای مادران دوست مهربانم. بووووس
ساغر عزیز سلام!
گرچند خیلی دیر خواندم این پستت را ولی امیدوارم دعایت مستجاب شود.
همیشه نوشته هایت برای خواندنی است و می خوانم البته علت تاخیر هم در دسترس نبودن انترنت و رخصتی های عید بود.
شاد و پیروز باشی.
گاه گاهی من هم بروز می شوم در بختی (salsalshahmama.blogspot.com)
در جریان بختی هستم جانم! بین سرزمین بودا و من اسراری نهفته است.