ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
نه که آدم شلخته و دقیقه نودی باشم، هرگز، اما انجام تمام کارهایم این دو سه روز با تاخیر مواجه می شدند و هر کاری می کردیم با برنامه ما جور در نمی آمد، قرار گذاشتیم برویم آرایشگاه خانم اسمس می دهد که خانمی کاری برایم پیش آمده و عصر بیا سالن، می خواهیم برویم آن یکی کارمان را انجام بدهیم زنگ می آید از نهاد محترمی که الساعه فلان را به فلان پست نمایید که لازم است و یا برای اخذ اقامت بچه ها قرعه به نام بنده می افتد که با آن اعصاب سر در هوا و اوضاع گیج باید فیش بانکی بگیرم و کپی بی نهایت از مدارک و عکس ها و....
مش موهایم مثل همه مش ها اولش یک طوری می نماید و مخصوصا" که ریشه های جلو سر هم نگرفته ولی اصلا" برایم مهم نبود و نیست.
صبح امروز در دقیقه نود توانستم بلیط قطار گیر بیاورم، اول قرار بود من یکی دو روزی قبل از همسر بروم تهران به استقبال ولی بعد از مشخص شدن اینکه چمدانم بیش از حد سنگین و راه رفتن اضافی باهاش بمنزله بلاهت تمام است از این کار صرفنظر کردیم و قرار شد من طوری به تهران برسم که از فرودگاه یا میدان راه آهن مستقیما" به فرودگاه امام خمینی بروم به استقبال، و این بعلت همیشه تاخیر داشتن و ثابت نبودن تایم پروازهای داخلی به بلیط قطار تغییر جهت داد اما آیا اصلا" بلیط قطار مگر گیر می آمد؟ نه این خیال محالی بود، به دوست زنگ زدیم و دوست به دوستش و آن دوستش به دوستی و نهایت در مرحله پنجم به شخصی که امروز خدمتش بودیم برای اخذ بلیط، و بلیطی بدستمان رسید برای ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه امشب.
و همینک همسر از مراحل چکینگ و تحویل بارش رد شده و در فرودگاه ملبورن انتظار زمان پروازش را می کشد و من منتظر ساعت شش و چهل و پنج دقیقه ام که بروم راه آهن!
کاش فردا صبح هم تهران بارانی باشد....
این جور که دارد می آید فکر کنم فردا صبح هم بارانی باشد . دوست دارم باشد :)