ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
ساعت نزدیک سه صبح است و کاش می شد صبح نشود، و روز نیاید و من باز هم اشک بریزم، بی وقفه و داغ، تنها و بی آزار، هی یادم می آید که میان بیهوشی و هوشیاری روی تخت بیمارستان در جواب دکتر شیفت شب اورژانس که چه تان شده است خانم ؟، فقط میگفت، "احساس دلتنگی شدیدی می کنم "، دلم می خواهد تا آخر عمرم بجایش احساس دلتنگی شدیدی کنم و تمام دلتنگی های مادرانه اش را یکجا به دوش بکشم و او احساس دلتنگی شدیدی نکند. او احساس دلتنگی شدیدی نکند...
تمام احساس های دلتنگی شدیدت به جانم مادرکم...
ارزو میکنم ایام به مامتون خوش بیاد
انشاالله که خدا به همه جان جوری بدهد. دل جم . نام نیک.
تشکر.

ارزوی شفای عاجل برای مادرعزیزتان دارم
مادر ! خیلی بهش بدهکارم. این از اون بدهی هایی ست که هیچ وقت نمی تونم پرداختش کنم.
اگه کتاب "و کوه ها طنین انداز می شوند" رو خونده باشی، بهت می گم کاش اون شربت که غول به بابا علی داد واسه خیلی از مادرها باید تجویز بشه، به خصوص مادران افغان که همه شون یک فرزند دور از خانه دارند
احساس دلتنگی شدیدی .... مادرها مادرها مادرها
من میفهمم چه میگوید ، اما مانده تا شما بفهمی خدا رو شکر ... هر چقدر برای مادر ناراحت باشی ، ملنده تا قلبت برای دوری فرزندت به درد آید و فشرده شود و تعبش را بفهمی ....
سفرت بی خطر ساغر جان ...