ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
خب حالا که اینقدر آدم مهربون در سراسر کره زمین وجود داره که با ساغر همراه شده و داره می خونَدِش، وقتی این آدم هایی که هیچوقت ندیده ام این مقدار بامحبت هستند که با دیدن پست آخر برای ساغر کامنت مبارک باد و عشق و بوسه فرستاده اند، من چقدر باید بی شعور و خاک بر سر باشم که یک لحظه بین حمام کردن بچه و جمع کردن وسایل تفریح چند ساعته فردا و کمردرد پریود و چای و زعفران ها نیایم و از قطعیت خبر نگویم تا شما هم خیال تان راحت راحت باشد؟
دیروز که پست را تمام کردم چیزی به ساعت پنج نمانده بود که راهی خانه شوم، یکهو دیدم یک تماس با شماره پرایوت( پرایوت نامبر) دارم، جواب دادم و طرف یکی از منیجرهایی بود که در مصاحبه مذکور شرکت داشت گفت، "ساغر جان قرار بود بخش اداری پس از تماس با رفرنس هایتان و پروسس شدن پلیس چک شما بهت ایمیل مفصل بدهد اما من گفتم چه خوبه که این شانس را بهت بدم تا باخبر باشی و ویکندت خالی از استرس نتیجه باشد، و تو کار را گرفته ای، شرح مفصل شرایط برایت ایمیل خواهد شد و از دوشنبه یازدهم سپتامبر ساعت نه به ما خواهی پیوست. حالا برو حالش را ببر."
بعد از ابراز تشکر و اظهار "واو" و خوشحالی بهش گفتم راستش را بگویم من اولین تجربه مصاحبه آنلاین بود و اصلا" امیدی به قبولی در این کار نداشتم و باورم نمیشد که انتخاب شدم، ایشان متحیرانه در جواب گفت:" برعکس ما افراد زیادی را در این پست مصاحبه کردیم و شما با هیچ کدام شان قابل قیاس نبودی(!!!!!) ."
حالا یا من توقعم از خودم بخاطر تجربه عالی اولین مصاحبه خیلی بالا رفت و درواقع خوب بوده ام ولی خودم راضی نبوده ام ، و یا اینها علم لدنی دارند و من را از ورای همان مصاحبه نیمه عالی شناخته اند و انتخاب کرده اند.
در راه برگشت به خانه لبم از خنده بسته نمی شد و به آن مشاور و مربی دانشگاه هم زنگ زدم و او با مادرش داخل مترو بود و باهاش جییییغ زدم و مادرش هم گوشی را گرفت و قربان صدقه ام رفت( اصالتا" اهل بوسنی و مسلمان هستند ولی با همان جنگ معروف بوسنی و هرزگوین دهه شصت مهاجرت کرده اند به استرالیا)
خلاصه که از دیروز تا الآن بین لحظات زندگی تمرین کرده ایم که چطور در شرایط جدید با خودمان و مسائل مختلف کنار بیاییم، بزرگترین تغییری که باید بیاید روتین جدید خواب شب برای هر روز هفته است، از وقتی که دختر روزهای زوج به مهدکودک می رود شب هایش زودتر و در عوض فردایش که خانه است جبران می کند و دیرتر به خواب می رود، بخاطر کار من باید روزهای مهدکودک او را به پنج روز کامل در هفته تغییر بدهم و مطمئنم خوابش روتین تازه ای به خود خواهد گرفت ولی همه اینها زمان می طلبد که باید در عمل بهش پرداخت.
فعلا" همینقدر، تا بعد!
سلام
وبلاگ خوب خواننده خودش را هم پیدا میکند.
ما هم مثل شما خوشحال شدیم. اما خودمانیم در چه روز مهمی از تاریخ کار خود را آغاز میکنید! روزی که تاریخ جهان معاصر تغییر کرد. یازده سپتامبر.
دقیقا این تاریخ هیچوقت از یاد ما نمیره چون تحولات بعدی اش افغانستان را هم دگرگون کرد و پای ما بهش باز شد، و همین تاریخ درست در یکسالگی از رخداد بزرگ، شد تاریخ مهاجرت خواهرم به کانادا و ما خیلی استرس داشتیم که در سالروز سقوط داره میره اونطرف، الان هم شد تاریخ آغاز بکار من در استرالیا!
مبارکت باشه عزیزم، امیدوارم کارت عااالییی پیش بره
ممنون از کامنت و تشکر از لطف شما عزیز
بهترین ها قسمت و روزی ات باشه عزیزم.
ماچ و جیغ و بغل
ممنونم عزیزدلم مهربون
خیلی مبارکه . بهترین ها واست اتفاق بیافته
ممنون جانم، خیلی مهربونید عزیزم
به به مبارککککک خوشحال شدم



قربون اون دلتون برم من
تبریک میگم ساغر جان
خستگی از تنت دراومد و خبر خیلی خوبت ما رو هم خوشحال کرد
امیدوارم که موفق و سلامت باشی
فدای شما و مهربونی تون عزیزم
مبارک باشه نوش جونت مراحل بعدی هم سلامتی و راحتی درست میشه خدا را شکر خییییلی خوشحالم برات
ممنون عزیز دلم، خیلی مهربونید
چه با شعور بوده اونی که بهتون زنگ زده. ممنون که مارو هم در شادیت شریک کردی
ممنونم از مهربونی تون عزیزم. خیلی لطف دارید.

تبریک میگمممم.. امیدوارم روزهای شغلی (!) خوبی در انتظارتون باشه
ممنونم عزیزدل، ممنون از محبتتون
تجربه نشون داده ادم هایی که سردتر اند انتخاب بهتری دارند. موفق باشی. بعد شاید تو هم بهش برسی ادمایی که زیاد گرم میگیرن آخر ادمو نا امید میکنند
خبر خوبی بود
واقعا همینطوره، چقدر درس پشت این عجله من در قضاوت نهفته بود، اون که سه بار فقط بهم گفت خوش اومدی و ممنون که ما را انتخاب کردی برای همکاری و کلی تعارف دیگه من رو انتخاب نکرد و اونی که بدون هیچ مقدمه ای خشک و خالی رفت سر وقت سوال های فوق العاده تخصصی اعصاب خورد کن من رو خواست!
آدم ها هر کدوم دنیاهای خودشون و راههای خودشون رو دارن برای تعامل با اطراف و ما نباید اونها رو بر اساس این راههای مختلف مقدس یا نفرینی بپنداریم
ساغر تو واقعا لایق این شادی قلبی هستی
گریه م گرفت از خوشحالی
بوس و بغل مفصل برات
من فدای تو زینب جانم
عالی شد!
چه کار باحالی که حساب این رو هم کردن که آخر هفته خیالت راحت باشه:)
کلی روزهای خوب تو این کار جدید تجربه کنی ساغر جان
واقعا" دمش گرم، خیلی بامرام بود، حالا باهاش که وار رو شروع کنم بهتر می شناسمش، براتون میگم
ای بابا من خیلی دیر رسیدم اینجا ولی با تاخیر می گم : دست و جیغ و هورااااااااااااااااااااااااااااااا
برات آرزوی موفقیت می کنم.
فدا سرتون، مهم اینه که اومدین، ممنونم

من که برای کار جدیدت خیلی هیجان دارم ساغر جون
تا دوشنبه باید صبر کنم برم ببینم چطوریه خبر میدم بهتون حتما"
فکر کنم دیگه کمردرد و چای نبات نیازی نباشه. شادی و حس خوب تمام درد ها رو تسکین میده. دوباره میگم مبااااارک باشه براتون
قربان محبتتون عزیزم. ممنونم
