ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!
ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!

مادرم می گوید بلا به جان تخم های یاکریم گرفت و رفت و بجایش خوشی آمد!

اول از یاکریم ها بگویم، مثل بچه آدم سه هفته روی تخم ها نشستند و ما هم مراقب بودیم کسی به خانه و کاشانه اینها دست نیازد و آزارشان ندهد، اصلا" آزار که هیچ، گوشه چشمی هم نداشته باشد، خود من هر وقت به اتاق مادر می رفتم طوری وانمود می کردم اینها فکر کنند اصلا" نمی دانم که خانه یاکریمی درست پشت پنجره است، پشت پنجره ای که اگر باز کنیم می شود روبروی چشم مان، و راحت می شود چشم در چشم شان شد و حال و احوال کرد،  اوایل فقط مادر باهاشان حال احوال می کرد، اجازه باز کردن و بستن پنجره هم در قبضه مادر بود، بعد که دید طفل معصوم گرسنه تشنه چسبیده به تخم ها هم مادر بود که یک کاسه گندم یک فنجان آب گذاشت گوشه لانه شان که آنهم کلا" نوش جان همسرش شد که هرازگاهی می آمد روی تخم بخوابد اول نوکی به دانه ها میزد بعد یادش از تخم ها می افتاد، ولش داشتم می گفتم اینهمه مراقبت کردیم یک لحظه فقط غفلت مان باعث شد یاکریم ها بپرند، قضیه هم از این قرار بود که تا برسم سر وقت بچه ها و چهارپایه را از زیر پایشان بکشم و با اردنگی بیرون بیندازمشان، دست شان به تخم ها رسیده بود و بقول مادرم "آدم بوی"شان کرده بود و یاکریم ها فهمیدند و هرگز به لانه و تخم هایشان برنگشتند، و من دلم خون بود دو سه روزی، مخصوصا" که دیدیم یکی از تخم ها فقط یکی دو شبانه روز تا بدنیا آمدنش مانده بوده و از بیرون که نگاه می کردی سیاه بود، هی گفتم خب اینهمه رویشان خوابیدید فقط این یکی دو روز را هم می خوابیدید ما هم می دیدیم بدنیا آمدن و پرورش اطفالتان را، بعد دو سه روز بعدش مادر خبر آورد که روی آن یکی لانه ای که طبقه پایین برایشان ساخته بوده تخم جدید گذاشته اند!

دوم از اتفاق دیگری در زندگی مان بگویم و آن هم جریان نامزدی دختر برادر است، دختر برادر نوزده سال بیش ندارد ولی همین چهار روز پیش نامزدی اش بود، خب همه که مثل من و امثال من نیستند که اولویت های شان درس و کار باشد، خیلی هم خوشحال شدیم که به این نتیجه رسیده، موقعی که می خواست با پسر صحبت خصوصی داشته باشد، همان لباسی را بهش پوشاندم که خودم در چنان شبی پوشیده بودم، پسر در مزون لباس عروس در تهران کار می کند و از الآن نقشه لباس عروسش را در سر می پروراند، راستش را بگویم به دنیای روشن و سفید و مروارید گونه اینها حسادت می کنم، و امیدوارم به همین سپیدی که هستند باقی بمانند!

سوم از خودم بگویم که در جریان خواستگاری و نامزدی دختر برادر تقریبا" دو سه کیلو وزن کم کردم و شب ها بلااستثناء تا صبح بیدار بودم و صبح ها هم طبیعتا" بخاطر استرس زودتر از همیشه از خواب می خاستم، و در این برو و بیاها و مراسم خرید و مخصوصا" مراسم نامزدی که البته مختصر و خیلی ساده بود ولی خستگی هایش را داشت، اتوماتیک وار بک آپ میزدم به مراسم نامزدی خودم در تابستان 1389 و طبعا" زحمت هایی که خواهر و مادر و همین برادرزاده در طول مراسم ها و مهمان داری ها کشیدند، چون دوسیه دختر برادر عینا" مثل خودم بود و خانواده نامزدش درست مثل من از شهرستان آمده بودند و همان برنامه ها یی که من داشتم را این داشت، جالبی اش این بود که مثل خانواده همسر من که از شهرستان آمده و مهمان خاله شان بودند اینها هم مهمان خاله شان در همین گلشهر بودند، و یکسره خاطرات خودم در ذهنم مجسم میشد و ناخودآگاه قیاس هم می کردم، مثلا" شبی که خرید من انجام شد من حس خستگی یا تشنگی یا گرسنگی نداشتم و ساعت شده بود دوازده و مغازه ها بسته بودند که رفتیم شام بخوریم ولی در خرید دختر برادر از وسط هایش پاهایم گز گز می کرد و خیلی خسته شده بودم!

چهارم، نمی دانم امشب شب نیمه شعبان و میلاد امام مهدی است یا فردا شب، در هر صورت این شب عزیز را به همه دوستانم تبریک می گویم و آرزو دارم به عزیزی این شب به مراد دلهایشان برسند!

پنجم از اینکه اینقدر عزیزید و من را می خوانید و بهم سر می زنید جهانی سپاس، فکر می کردم این جمله خیلی کلیشه ای و مسخره است ولی امشب واقعا" لازم دیدم اینرا بگویم، و اینکه واقعا" از حس کردن رد پایتان خوشحال می شوم!

نظرات 63 + ارسال نظر
Sara یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 08:59 ب.ظ

از آدمایی که حیوانات و نحس می‌دونن نفرتم میشه
عقب مونده تربت موجود دنیا انسانه

درست بخون بعد نظر بده آقا یا خانم متنفر!
عنوان نوشته بر میمون بودن یاکریم اشاره دارد نه نحوست.

الهه جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 05:21 ق.ظ

من بشدت فوبیا پرندگان دارم، کبوتر داخل جاکفشیم روی بالکن تخم گذاشت و نمیدونستم، بخاطر اینگه نیاد روی بالکن روی جاکفشی پارچه کشیدم، امروز فهمیدم تخم گذاشته بوده و حسابی عذاب وجدان داشتم و با سرچ توی نت این کامنتارو پیدا کردم و تاحدودی آروم شدم
چقدر همدرد داشتم اینجا
ممنونم واسه اینهمه مهربونیتون

azur یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 03:20 ق.ظ

جوجه قمری هاالان ده تایازده روزه میشن همیشه بهشون سرمیزدم گاهی جوهانولزش میکردم امشب تاهنوزکه ساعت نه شب نیومده احتمال داره براش مشکلی پیش اومده باشه، میترسم امشب گرسنه بمونن چطوری میتونم ازشون نگهداری کنم

علی یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1402 ساعت 04:48 ق.ظ

وایییبی مدتها بود انقدر از ته دل نخندیده بودم دست همتون درد نکنه با کامنت ها. منم امشب دیدم مادر جوجه یاکریممون رفته و شب بچه اش رو تنها گذاشته اومدم ببینم چرا رفته که جهانم آباد شد از شادی

خداروشکر یکی خندید لااقل لذت برد

رضا پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 04:21 ق.ظ

سلام خسته نباشید
الان چهارروزی هست دوتایاکریم اومدن خونه ماکمکشون کردم لونه درست کردن
ولی میکن شوم هست ایاواقعیت داره یانه

حسن کچل جمعه 16 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 07:18 ق.ظ

خوبی این همه سوال پای این مطلب اینه که الان شما متخصص یا کریم وفوق تخصص ترک لانه شدید

اردوان سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 02:32 ق.ظ

این موضوع شوم بودن ناشی از یک حدیث در مورد نگهداری فاخته در قفسه. و در ایران به دلیل برخی شباهتها، قمری، یاکریم و فاخته را با هم قاطی کردن. اینی که تو شهرا بیشتر دیده میشه، اسمش یاکریمه نه قمری و نه فاخته. فاخته هم با قمری فرق داره.

Esi palange یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 08:28 ق.ظ

سلام من بعد دو سه ماه رفتم بالای پشت بام بعد دیدم یه یاکریم هست بعد خوشحال شدم و وقتی رفتم نزدیک دیدم یه تخم کوچولو خوشگل

Army پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 04:16 ب.ظ http://Kachab.blogsky.com

من یه تخم یاکریم پیدا کردم و تو جای گرم و دور از کولر گذاشتم اما نمیدونم تو چه اوضایی هست
میشه لطفا اگه کسی میدونه بگه؟

فاطمه دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 07:31 ق.ظ

هیچ کس حرف منو باور نمیکنه الان حدود یه ماهه یه یاکریم سر ساعت ۳ بعد ازظهر می یاد و چند بارصدا میکنه و من هم فهمیدم چرا می یاد اون ساعت من ۵ دقیقه صدای عبدالباسط رو گوش میکنم که قرآن میخونه ، اون می یاد گوش میکنه و میره ، واقعا برام عجیبه وقتی می یاد یه صدا میکنه تا صوت قرآن رو پخش کنم ، بعدشم میره جوری رفتار میکنه انگار یه انسانه

احمدرضا سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 12:56 ق.ظ

سلام یه سوال دارم
اگه قمری را شکار کنیم نفرین میکند؟

الهام خانشدی دوشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 02:21 ق.ظ

دوستان این بنده خدا پاسخگو شما نیست ولی من پاسخ شما را می دانم و راهنمایی می کنم، پرودگار عالم به تمامی مخلوقاتش عقل و درک و احساس داده ولی به اندازه مختلف اگه کبوتر قمری خنگ بود هیچ وقت راه خانه ای که در آن لانه سازی می کند را پیدا نمی کرد و هر دفعه شاخه های خانه سازی را به جاهای گوناگون می برد و نمی توانست لانه ای بسازد که جوجه کند پس اگر می رود و دیرتر می آید به خاطر این هست که آنها دونفری لانه می سازند و از تخم نگهداری می کنند چون هم شکل هستند شما تفاوت آنها را متوجه نمی شوید زمانیکه تخم دار شوند و همینطور جوجه دار شوند به هیچ عنوان نزدیک نشوید و نه تخم و نه جوجه را لمس کنید چون بوی دستان شما به سرعت به آن سرایت کرده و باعث ترس جوجه می شود و همینطور عدم پذیرش مادر و پدر چون آنها از جان خود می ترسند و عاشق پرواز و زندگی کردن هستند و نمی خواهند به هیچ عنوان آن را از دست دهند فرار می کنند . با حیوانات مهربان باشیم چون خالق هستی آنها را آفریده و از همه خرافات ها مغزمان را پاک کرده اگر کبوتری را دیدی دانه بده اگر سگ را دیدی طعام بده و همینطور همه موجودات هستی را خداوند در قرآن فرموده کافران می گویند آیا ما به کسی طعام بدهیم که اگر خدا می خواست خود به او می داد از زمره کافران نباشیم تا از جانب خداوند پاداش دریافت کنیم البته که خودت متوجه همه چیز میشوی و این راه را ادامه میدهی مثل من که همیشه خیر و برکت کمک کردن به این زبون بسته ها در زندگیم است الحمدالله یا رب العالمین:❤️❤️

پرسپولیس چهارشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 12:50 ق.ظ

یه یاکریم پشت پنجرمون تخم گذاشته جوجه اش سه روزه از تخم بیرون اومده ولی بازم مادره روش میشینه میترسم خفه شده باشه آخه اصلا تکون نمیخوره جوجه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد