ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!
ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!

اندر احوالات زنان کابلی در امر زیبا سازی شان!


در کابل آرایشگاه های زنانه بسیار است، قدم به قدم آرایشگاه زنانه می یابی، و البته تالارهای عروسی و البته مسجد، ولی بنده بعنوان یک مقیم کابل افغانستان تا بحال به هر آرایشگاهی که رفته ام با دلی اندوهگین و قلبی شکسته به خانه برگشته ام، چرا که به احتمال زیاد گند زده است به ابرو و موها و پوست و رویم! یادم می آید یکبار یارو با نخی که آخرش هم نفهمیدم نخ چیست، صورتم را با وحشیانه ترین حالت ممکن بند انداخت، هر آن دلم میخواست از زیر دستش فرار کنم، اما زن به قدری چاق بود که اگر هم میخواستم نمی توانستم از زیر دست و بال و مخصوصا" شکم گنده اش که حائل او و من شده بود نجات یابم، بعد هم مجبور بودم پولش را بپردازم و هر طور بود باید تحمل می کردم، یادم می آید که حوالی ساعت یک بعد از ظهر هم بود و زن چاق تازه ناهار هم خورده بود و اینرا می شد از هُرم نفس های گرم نفرت انگیزش وقتی برای بند انداختن صورتش را به من نزدیک و دور میکرد، فهمید، حتی توانستم تا حدودی حدس بزنم که چه خورده است........

با یکی از دوستان و از طریق یکی دیگر از دوستان به آرایشگاهی معرفی شدیم و یا شاید آرایشگاهی به ما معرفی شد که ظاهرا" خیلی با بقیه آرایشگاه های شهر متفاوت بود و ارزش یکبار امتحان کردن را داشت، و وقتی رفتیم براستی به گپ دوستمان رسیدیم که خیلی از کارشان تعریف کرده بود، موقع خارج شدن و پرداخت هزینه ها هم یک تخفیف بهمان داد و همچنین بیزینس کارتشان را نیز، تا هر وقت خواستیم از قبل زنگ زده و برویم،( چیزی که ما را خیلی خوشبین و امیدوار کرد به آینده مان!)، ولی بالاخره همیشه یک جای کار باید بلنگد و در اینجا هرگز نمیتوانی یک چیزی را صد در صد و تمام و کمال و درست بیابی، و این آرایشگاه نازنین بعد از جلسه اول و کار خیلی خوبی که ارائه داد گند زد به اعتقاداتمان نسبت بهش، چرا که علیرغم برخورد خیلی عالی و بهداشت خیلی خوب و دفتر و دستک خیلی شیک، بسیار بدقول و بی مسئولیت از آب در آمد، و درست در بار دومی که راهی اش شدیم و یک ساعت و نیم در سالن آرایشگاه منتظر خانم شدیم، نیامد که نیامد، جالب اینجا بود که از قبل زنگ زده و قرار قبلی گرفته بودیم و جالب تر اینکه در تمام مدت انتظار ما در سالن پر از اسباب و وسایل بهداشتی و آرایشی گران قیمت، هیچکس از ما سر نزد، یک ساعت و نیم تمام منتظر شدیم و بعد رفتیم دنبال کارمان، البته با نفرین های فراوانی که نثارش کردیم! و از در که خارج شدیم با خود عهد کردیم دیگر به هیچ آرایشگاهی مخصوصا" این آرایشگاه عزیز نخواهیم رفت!

و پس از آن میثاق خونین که با خود نمودیم اهتمام تمام در خود اتکایی و اعتماد به خود به خرج داده و ابروانمان را بر میداریم و از قضا خیلی هم خوب میشود، بد نگفتن فقر و نداشتن عامل اکتشاف و اختراع است! و همچنین در امر مقدس و خوفناک بند انداختن نیز ابتکاری به خرج داده ایم با همکار جان، و از اینروست که همینک که من در اداره تشریف دارم روسری را تا جلو دماغم پایین کشیده ام تا سرخی بعد بند انداختن صورتم توسط همکارانم دیده نشود. فردا هم وقت ناهار من صورت او را بند می اندازم و سر به سر میشویم، و این کار را هر دو هفته یا سه هفته یکبار  در وقت نماز و نهار انجام میدهیم! زنده باد ما!

نظرات 1 + ارسال نظر
latif دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:59 ب.ظ

برو دیگه کارتان جور است خی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد