ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!
ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!

روزمره نویسی!

هر روز صبح ساعت 10 روزنامه ام را پرت میکند روی میزم، همکارم را می گویم، کارش تحویل و توزیع روزنامه هاست هر صبح، و بخاطر این کار مقدس و سخت و طاقت فرسا و سنگین، دالر هم میگیرد، از اقلیت هاست، مثل من، ولی از بی ادب هاست، بر عکس اینکه همیشه اقلیت ها ادب بهتری دارند در همه جا، و حتی شاید بعضی وقتها سر به زیر تر و آرام ترند، این ولی اینطور نیست، و البته من بالشخصه ارتباطی جز صبح به صبح مورد پرتاب روزنامه قرار گرفتن، با ایشان ندارم، ولی غیر منزوی بودن و بی ادب بودنش را در مصاحبت هایی که گاه و بیگاه با همکاران دیگر دارد دیده ام، در ارتباط با خود البته همین طرز روزنامه دادنش کافیست تا برای ابد اصلا" جزء موجودات جاندار فقط به حسابش بیاورم نه به عنوان انسان، نه اینکه فکر کنید میخواهد من را آزار بدهد یا بی ادبی و توهین کند، نه، بلکه این روزنامه را غیر از این شیوه بلد نیست بگذارد روی میز، وقتی به یک متری میزم می رسد، از همان بالا پرت میکندش روی میز، بدون هیچ کلامی، و من هم مثل همیشه سرم به کار خودم گرم است، نمی بینمش، بعضی وقتها با خودم میگویم اگر جواب سلام واجب است و این فرد که داخل میشود چون هرگز رو به من نمیکند برای سلام و همیشه یک سلام تحویل همه کارمندان بخش میکند، و من جواب نمیدهم، حکمش چیست؟ قضیه حاجاقا! مسألتن و این حرفا، البته این حالت این همکارم در بین اکثر مردان این سرزمین وجود دارد، آن یکی را گاهی وقت ها از قصد گیر می اندازم داخل راهرویی، آبدار خانه ای، پشت دری، جایی، یعنی مثل این گنجشک های نوپروازی که بعضی وقت ها اوایل بهار می آیند توی اتاق و از ترس و دلهره نزدیک است جان بدهند و خودشان را با تمام وجود به هر چه  در و پنجره و دیوار است، می کوبند تا آخرش هم ضربه مغزی شوند و به بیرون نرسیده بمیرند، است، یعنی خدا به سر شاهده، دقیقا" تداعی گر همان گنجشکه است، مخصوصا" اگر توی آبدار خانه باشد و من بروم داخل، آخ آخ سلام که بهش بکنی یا بخواهد سلام بکند، از سر تا پا سرخ میشود، من نمیدانم اینها بعد عمری زندگی و کارمند بودن و انسان بودن، چرا باید اینقدر تکامل نیافته باشند؟

از این که بگذریم سخن وزیر محترم معارف کشور عزیز و گرانقدرمان افغانستان نازنین خوش است، که رو به حضار با گارد خوفناکی که گرفته و تُن صدایی که وارد کلامش کرده، محصلین و معلمین و سر معلمین و مدیران مکاتب را تهدید به تنبیه و مجازات میکند اگر" کسی ادعای مسموم شدن و سرگیجه گرفتن و بیمار شدن در محیط مکتبش کند و بعدا" کذبش آشکار گردد"! وای به حال این کودکان بیچاره لُپ گلی با روسری های سپید بر سری که در این گرماهای تابستان بعد پیاده گز کردن مسافت طولانی خانه تا مکتب شان که خیلی وقت ها خیمه ای بیش نیست، برسند و درجا مسموم شوند و وزیر معارفش که باید حامی جان و قوت قلب شان باشد، تهدیدشان میکند، مبادا توهین و تهدیدی متوجه برادران خونی شان " طالبان"، گردد.

نظرات 3 + ارسال نظر
دوست همیشگی! چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:34 ب.ظ

نمیری تو با این طرز تعریف کردنت!!! همه چیز یه دفه بهم دوباره یاداوری شد... خندیدم :دی

قربانت گردم رفیق گرمابه و گلستانم!

سوده پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:13 ب.ظ

گفتم بیایم ببینم نوشته ای چیزی یا نه میبینم محشر! عالی! دست مریزاد!

میثم منتظری شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:34 ق.ظ http://:montazerimaisam.blogfa.com/

سلام نوشته هایت زیباست لینگت کردم امید وارم لینگم کنی تا از همدیگه استفاده کنیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد