ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!
ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!

روز رخصتی آخر هفته خود را چگونه گذراندید؟!


روز آخر رخصتی هفته را می گذراندم، صبح زود به جبر عادت بیدار شده و دستی به سر و روی خانه کشیدم، خلوت دلخواسته ای پدید آمده بود، و می خواستم با خیال راحت با خودم باشم، شاید با خودم حرف بزنم، شعر بخوانم، چای بنوشم، که دیدم در می زدند، در را که باز کردم، حاجیه خانم صاحبخانه با حرارت گفت:" خوب گیرت انداختم، امروز صد در صد مطمئن بودم خانه هستی، ساعت 9:30 بیا خانه مان دعا! " از آنجا که وقت داشتم و آداب رابطه صاحبخانه- مستأجری هم حکم میکرد، و بی علاقه هم نبودم گفتم، باشد حتما"، ولی گویا باور نکرده بود و بار دوم با تأکید بیشتری گفت حتما" بیایی که ناراحت می شوم، و من هم باز مجبور شدم برایش توضیح بدهم که هر باری که شما برای مراسم های مذهبی من را دعوت کرده اید من خانه نبوده ام، 5 شنبه ها من سر کار هستم علیرغم تصور شما و شنبه ها رخصتم، اینرا در گوش خود فرو کنید بابا!

کمی دیرتر از 9:30 به خانه شان رفتم، سفره صلوات انداخته بودند، و زنان نسبتا" مسنی دورش نشسته و صحبت می کردند، یک دسته تسبیح برداشتم، دانه ریز بود، سبز، صداها اکثرا" حول دلیل سفره ختم صلوات و دعای امروز بود، خود صاحبخانه رفته بود دنبال دستگاه صوتی و میکروفون و این چیزها، " موگه باچه شی بخیر رسیده، خودا رَ شکر"، " اَره خووار، از مو کی نشود، ده روز دَ دریا مَند باز پس رفت دَ جای اول کی بود، انالی بَسَه جم جمگ دَرَه کی دَ دریا بوره"، صدای بلندتری به گوشم رسید، خانمی بود که گویا بعنوان روضه خوان و گرداننده مجلس آورده بودندش، رو به جمع نامشخصی کرده گفت: از ما خو آر دو باچه دَ سوییدن استه، ولی چی فایده که باد از 4 سال تا هنوز قبولی خودَ نگرفته!، صدایی از گوشه اتاق گفت: برای شادی امام بیمار(!) که امروز ولادتش است بلند صلوات، و شاید با این کارش ملت را به ذکر گفتن و نه گپ زدن تشویق کرد، حالا همین را نگو بلا بگو، به ترتیب هر کسی احساس می کرد چیزی در چنته دارد برای ابراز می گفت، برای خشنودی آقا امام زمان بلند صلوات، برای خشنودی بی بی دو عالم فاطمه زهرا، صدیقه کبری، راضیه مرضیه،..... بلند صلوات، و انگار یک زمین رقابتی درست شده بود تا بانوان داشته های مذهبی شان را ارائه بدهند، من داشتم به نتیجه انتخابات ایران فکر می کردم، و ناراحت بودم از اینکه اینترنت یک جی بی در موبایلم زورش نمیکشد تا فیس بوکم را چک کنم، صداها تمامی نداشت، اینبار صدای صحبت های زنانه با شعارهایی که برای صلوات می گفتند عجین شده بود، و خشنودی ها به شهدای کویته و عاشورای کابل هم رسیده بود، یعنی از آن بالا شروع کرده بودند و بعد که ائمه را خلاص کردند به شهدای کشوری پرداختند، " موگه دَ کیس خو بیرارهای خوردترگ خو رَ اَم شامیل کَده"، " خو عجب کَدَه خی، اینَه هوشیاری!"، حاج خانم صاحبخانه داخل شد با یک ساک بزرگ که حاوی دستگاه آمپلی فایر بود، بعد از یک سر با همه دست داده و ظاهرا" به حکم عادت موقع دعا و روضه خوانی بود، با خودم گفتم خوب شد شروع شد الآن به احتمال زیاد یک دعای توسلی می خوانند و خلاص، اما نه، قضیه قویتر از این حرفها بود، تازه صاحب مجلس علاوه بر خانم روضه خوانی که در محفل بود یکی دیگر را هم با خودش آورده بود، نادعلی، زیادت عاشورا، دعای توسل، دعای فرج و سلامتی امام زمان و سلام ها را خواندند، و جالب اینجا بود که در بین تمام اینها روضه هم خواندند، و با ختم هر روضه من به گمان اینکه تمام شد می رفتم برای خداحافظی که حاج خانم چادرم را می کشید که بنشین خلاص نشده هنوز، و باز سر خانه اول می رفتیم، دیگر روز رخصتم را بی خیال شده بودم، همان گوشه خودم تکیه دادم به پشتی و چشم هایم را بستم، و به آنچه در اطرافم می گذشت فکر می کردم، به این فکر کردم که اینها کیستند؟" السلام علیک یا ابالحسن، یا امام الرحمة" ، و برای چه اینجایند، " ایها الباقر یابن رسول الله"، و دانش و فهم شان از مذهب چقدر است؟ " ای عزیز درگه حق کن عنایتی تو ما را"،  بعد رابطه آنهایی که در صفحات فیس بوک بر طبل بی دینی می کوبند و ریشه تمام مشکلات شان را از تصویب نشدن قانون رفع خشونت علیه زنان گرفته تا تبعیضات قومی و سنتی روا شده و تقسیم قدرت در دولت و غیره را به دین و مخصوصا" مذهب شان" تشیع" ربط می دهند، با اینها چیست؟، " یا سادتی و موالیّ انّی توجهت بکم..."، آیا غیر از این است که این مادران صلوات گو و دعا خوان ، مادران همان هایند، و آن ها که سخت کار می کنند و ذره ذره جمع کرده به دریا می زنند برای اینکه بتوانند آزادی از قید و بندهای دینی را به تمام معنا تجربه کنند، و خیلی وقت ها در اولین فرصت زیر تمام این آیات و احادیث مادر و پدرانشان بزنند، فرزندان اینهایند؟، " همه غریبیم، همه مریض داریم، آیییییییی این توسلات دستگیرمان بشود روز حساب کتاب، و وقت سوال جواب لال نشی بگو یا علی"، در بین دعاهایی هم که می خواندند میکروفون را به همدیگر تعارف می کردند و خودشان در این فاصله نفسی تازه می کردند و برو به روضه بعدی.

 نه اینکه واقعا" تمام راههای من برای خارج شدن از آن مکان بسته باشد، نه، می توانستم بروم، و نه اینکه اینها را نوشتم که بگویم من اصلا" حالم بهم خورد و رفتم آنجا کار اشتباهی کردم و از این حرفها، نه، البته که شخص خودم یک شخص مذهبی نماز خوان روزه بگیر دعا خوانی هستم، ولی نه در حد نشستن زیر منبر زنان چاق حاجیه روضه خوان توی برچی کابل، و شاید حتی زیر منبر نشین این مداحان خیلی باذوق ایرانی هم نیستم، کلا" روضه موضه توی گوشم نمی رود، بلکه رفته بودم و نشستم تا ببینم چه می گذرد بین اینها و چه میکنند، و کی ها هستند؟، و مخصوصا" می خواستم بروم در بین این زنان تا بتوانم مادران و خواهرانِ این قشر بسیار فعال ضد دینی شدیداللحنی که در صفحات اجتماعی، بر طبل بی دینی می کوبند چگونه اند، و به نتیجه هم رسیدم، نتیجه هم این بود که فاصله بسیار شدیدی بین قشر کهنسال و جوان این ملت ایجاد شده است، فاصله ای که فقط با بعضی ملاحظات مثل رعایت احترام بزرگتر و ریش سفید و این حرفها پر شده و وگرنه موجودیِ ذهن و ضمیر جوانان و بزرگسالانشان مثل یک فلش دو سر هر لحظه از هم دور و دورتر میشود، و این جوی است که این روزهای کابل را فرا گرفته است.

پ ن: بعد از ختم کلیه دعاهای موجود در کتابهای ادعیه موجود، موقع ناهار شد که باز هم خانم صاحبخانه اجازه نداد ناخورده بروم، به فکرم رسید و رفتم به خدمه گفتم زحمت بکشند زودتر غذا را بیاورند تا این حاجیه خانم ها یک نماز جماعت هم سر ما نخوانده اند و قائله ختم شود، بعد به محض بیان این جملات توسط من دیدم که حاجیه خانم صاحبخانه سراسیمه رفته نزد خانم های روضه خوان و ازشان تقاضا می کند اگر میشود وقت نماز است و نماز را به جماعت برگزار کنند!!!، که خدا رحم کرد و خانم ها گفتند خانم ها امام جماعت شده نمی توانند!!!!!

نظرات 4 + ارسال نظر
ali یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:20 ب.ظ http://forosh3.mizbanshop.com/

سلام . وبلاگ بسیار زیبایی داری. اگه با تبادل لینک موافقی بهم خبر بده

راستی دنبال چی می گردی ؟
هر چی که بخای اینجا هست..................

http://forosh3.mizbanshop.com/
http://forosh3.mihanblog.com
http://eforosh3.mizbanshop.com/

زینب یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:43 ب.ظ http://goodiparan.blogfa.com

چقدر زیبا همه جزییات رو نقل کردید..انگاری خودم هم آنجا بودم...زیبا مینویسید ساغر جان

مرسی زینب!

Coronae دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:05 ق.ظ http://coronae.blogspot.com

مساله دین نیست. مساله قوانین شرع هست که فارغ از اعتقاد با عدم اعتقاد افراد جامعه، میشه قانون کل کشور. مشکل از جاییه که کشور داری با حوزه علمیه گردوندن اشتباه میشه. قانون کشور باید فاغ از اعتقاد قانونگذار و برای همه افراد جامعه باشه.. فارغ از دین و مذهب و جنسیت و نژاد

من بالشخصه معتقدم برای داشتن یک جامعه سالم و مرفه باید مقوله دین رو از سیاست جدا کرد، که این در ظاهر در کشور من در حال عملی شدن است ولی جاش که برسه فتاوی شورای علماء به همه چی ارجح محسوب میشه!، هر چند پست من صرفا" ثبت کردن یک خاطره و افکار آنی اون لحظه بود و نه باب مبحث دین و مذهب!
مرسی هاله.

زیبا بود حسش کردم و یاد تجربه های اینچنینی خودم افتادم....یادش بخیر...ختم صلواتهایی که خونه خودم داشتم مال من اما اینقدر طولانی نبود..کمبودنیروی ذکرگو وصلوات گو را هم گاهی باتقسیم صلوات با ابلاغ تلفنی رفع میکردم...واسه مشتاقانی که بعلت ضیق وقت یادوری راه نمیتوانستند حضورا بیان...دل مواسه اون سفره ها تنگیده..ولی خداییش ختم صلواتهای من محبوبیت خاصی داشت بین فامیل وهمسایه ها ... اینو این بار که مشهد بودم فهمیدم...همه یاد میکردن

قبول باشه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد