ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!
ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!

خواهران غریب!


دو خواهر دارم، فلش دو سر، از نظر رفتاری و اعتقادی و درون و بیرون و خلاصه در تمام ابعاد 180 درجه با همدیگر تفاوت دارند، در تفاوت های فکری شان همین بس که آن بزرگتر در قم زندگی می کند و آنجا را بهشت روی زمین می داند و دوستش دارد، محل زندگی و مکتب فرزندانش بر اساس درجه دینی تر بودن مکتب انتخاب می شود، جلسات راهنمایی برای فامیل دارد و همیشه سعی می کند زکات آنچه در زمینه تحصیلاتش آموخته را به مستحقینش برساند، امر به معروف و نهی از منکر می کند، هیچ گاهی نیست که تو به ایشان زنگ بزنی و حرفی و طرحی و نظر و نقشه جدیدی برای کارهای تبلیغی و تحقیقی اش نداشته باشد، از این جلسه آموزشی به آن جلسه رفته خود را هلاک می کند، اینها که می گویم البته جنبه انتقادی ندارد که همیشه بهش غبطه هم می خورم، چرا که در راهی که انتخاب کرده تلاش می کند و در جهتی که برای خودش ترسیم نموده گام بر می دارد، اگر اسمش طلبه است و یا بوده است، تلاشش هم عملی کردن آموزه هایش است، نشان به آن نشان که اگر لیلةُ الرغائبی باشد و یا نیمه شعبانی و یا سیزده رجبی که روزه اش این دارد و نمازش آن، زنگ می زند و می گوید، برایم کتاب های تازه نشر شده دینی می فرستد و همیشه تأکید می کند بر داشتن ارتباط مداوم با خدا، از آنطرف،  آن دیگری که کهتر است ازخواهر نخست، در کانادا زندگی می کند، و این انتخاب خودش بود، چرا که مشهد را و تهران را و کل ایران را و صد البته کشور خودش را برای آرزوهایش تنگ می دید، نمی توانست نفس بکشد، دوست نداشت تحت قوانین و قواعد این کشورها باشد، با وجود اینکه ما خانواده به شدت مذهبی بوده و هستیم، از همان اول سنت شکن و ماجراجو بود، و اولین کسی که بر اساس مد می خرید و می پوشید، و اولین و شاید از معدود کسانی بود که توانست به تنهایی و با تمسک به همین تفاوت دید و اندیشه اش پناهندگی بگیرد و برود.

بعد این وسط من کوچکترین و سومین هستم، هیچ شباهتی به آن و این ندارم، و هیچکدام را نمی توانم الگو قرار بدهم، نمی توانم مثل اولی باشم که به خواهر همسرش سفارش می کند از اروپا که می آیی برای دخترک 4 ساله من لباس پوشیده بیاور اگر می خواهی بیاوری، و نمی توانم مثل دومی باشم که دیگر هیچ اعتقادی به ازدواج ندارد و همه این کارها را مسخره و مزخرف می پندارد، نمی توانم حتی یک لحظه خودم را جای اولی بگذارم که زیر لباس مجلسی نسبتا" برهنه و در مجلس کاملا" زنانه یک بادی مزخرف بپوشم و تمام زیبایی لباس را به گند بکشم و همچنین هرگز تصور نمی کنم که بخواهم در بلاد کفر هم اگر رفتم حجابم را کنار بگذارم، و دامن کوتاه بپوشم و پشت پا بزنم به تمام اعتقادات نیمه نصفه ای که بهش باور دارم و بهش رسیده ام، فراتر از کتاب های دینی دوران تحصیلم و فراتر از مذهبی بودن خانواده ام، به چیزهایی که خودم بهش رسیده ام و با چشم های خود دیده ام.

بعد خواهر نخست بهم زنگ می زند و زده است و خواهد زد در زمان ها و شرایط مختلف و بابت بعضی چیزها در ارتباط با خواهر میانه درددل می کند و از نگرانی هایش می گوید و از من امداد می جوید که تو بهش نزدیکتری و با او صحبت کن که چنین کند و چنان نکند، و عقبی و آخرت و فامیل و دوست و آشنا و بیش از هر چیزی آینده خود را بیشتر در نظر بگیرد و از این دست، سرم سوت میکشد، بهش می گویم مگر ایشان بچه هستند که من کهتر از ایشان بهشان این چیزها را یادآور شوم، و مگر شما خودتان بارها این چیزها را بهش نگفته اید که باز از من می خواهید، و مگر الآن بعد اینهمه سال زندگی چیزی در ذهن و روان و شالوده کلی کسی قابل تغییر است که بنده مأمور شوم بخاطرش گند بزنم به همین رابطه نیمه نصفه از راه دور صوتی مان؟، و شما هم مأمور تغییر دادن تمام انسان های دور و برت نیستی و بجای انسان های دیگر هم نیستی که بتوانی عکس العمل های آن لحظه آنها را ارزیابی کنی و قاضی خوبی باشی، ودر آخر اینکه بعضی وقتها از اینهمه پارادوکسی که بین ما وجود دارد حالم بهم می خورد، و خودم را سخت تنها احساس می کنم..........

 

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
دوست همیشگی سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:39 ب.ظ

منم همیشه از همون کودکی و نوجوونی دختر سنت شکن و تابو شکن بودم... من اعتقاداتم با خیلی از مسلمون های دورو برم فرق می کنه و چه بسا که کسی اصلا با این اعتقادات منو مسلمون ندونه... ولی برام مهم نیست چون اون کسی که بهش ایمان دارم بهم فهمونده که همین بنده دیوونه شو با همین اعتقاداتش دوست داره و قبول داره!
دقیقا منظورتو گرفتم که اون وسط بین پارادوکس ها چه حس و حالی داری :دی

گذشته از همه این ها نمی دونم تو و سوده چرا هر دو با هم در یک روز می نویسید؟... هر دوتون که تو یک دفترین بعد هر وقت شروع به نوشتن کردین اون یکی به این یکی زنگ می زنه که من شروع کردم بدو که عقب نمونی :دی

و در آخر محض رضای خدا این لینک دونی سمت چپ وبلاگتو درست کن، از اینجا بخوام برم وبلاگای دیگه تو صفحه اول اون وبلاگ نمیره!

lمرسی از کامنت دوست همیشگی، من و سوده هرگز باهم قرار مدار نمیذاریم به خدا، همینجوری دلامون به هم راه داره، بعدشم منم خیلی ناراحتم که لینکدونی ام جواب نمیده و حتی خیلی از وبلاگها رو باز هم نمیکنه! باید از یکی کمک بگیرم مشکلم رو حل کنم، خودمم باهاش درگیرم!

coronae چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:21 ق.ظ http://coronae.blogspot.com

این نقش رو معمولا برادر من برای من به عهده می گیره. یعنی مامانم به اون میگه که منو در این راستا نصیحت کنه. و البته برادر جان هم که دستش با هم توی یه کاسه هست همه رو منتقل می کنه ولی تهش میگه: از من میشنوی هر کاری دوست داری بکن. آدم فقط یک بار زندگی می کنه و حیفه اون یه بار رو به خاطر حرف بقیه تو حسرت زندگی کنی...
خواهر های تو هم هر کدومشون آدم های خوشبختی هستن. هر دو دارن مطابق علایقشون زندگی می کنن.

راستش همه ما سه خواهر خیلی وقت هست فهمیدیم هر کس مسئول کارها و اعمال و انتخاب های خودش هست، و هر کس حق انتخاب داره، که اگر اینطور نمی بود الآن با وجود اینهمه افتراقات دلمون برای هم از این راههای دور نمی رفت، و برای هم هزار بار نمی مردیم و زنده نمی شدیم، و آرزومون دیدن لبخند روی لبهای همدیگر نبود، موضوع ما فراتر از این حرفهاست، ما علاوه بر خانواده نسبتا" سختگیر و مذهبی ای که داریم، در جامعه ای به شدت سنتی و عقب مانده زندگی می کنیم و اگر بخواهیم میان آنها زندگی کنیم و خود را افغان بدانیم باید در بعضی موارد خودسانسوری کنیم.

دوست همیشگی چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:53 ق.ظ

ببین این نظرو تایید نکن اول بخون بعد حذفش کن

برو تو قسمت لینکدونی، بعد آدرس اون طرف رو که کپی کردی فقط مثلا این باشه http://soode61.wordpress.com

تو وقتی کپی کردی اون http آخرش رقته، باید اولش باشه، و حتما نیگا کن که چیزی اضافه تر از اون بالایی اینور و اونورش نباشه، یکیو اینجوری امتحان کن اگه شد که خوب اگه نشد اینجوری بزن soode61.wordpress.com فقط و فقط آدرس رو بکپی کن بدون http اون خودش درست می کنه

در حال حاضر لینکدونی چون آدرس اشتباه نوشتی تو صفحه اول طرف نمیره مال تو الان اینه : http://soode61.wordpress.com/http:/http:/ می بینی اون بعد از .com اون یکی های دیگه اضافه ست برا همینه که نمیره تو صفه اول!

هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا! چرا دیلیت کنم. میذارم شاید یکی لازمش بشه! مرسی دوست همیشگی برم درستشون کنم.
خاککککککککککککککککککککککککککککککککک! چرا من اون آدرسا رو اونجوری پیست کرده بودم؟ چرا اینقد از اول و آخر هر آدرس چیز میز آویزون بود، همه رو درستیدم می تونی از صفحه من بری توی وبلاگای لینک شده. بازم مرسیییییییییییییییی که همیشه اینجور جاها بهترینی!

عسل سه‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:53 ق.ظ

من که کلا فکر می کنم شاید زیبایی دنیا به همین رنگارنگ بودن نظرات و افکار است. به قول معروف به تعداد ادمها نظر و اندیشه وجود دارد. ادم می تونه نظراتی که به نظرش خوب میاد از انها الهام بگیره.

baran چهارشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:36 ق.ظ

I can see u were very active my dear.....

بعله، غیبت مان در فیس بوک را با اکتیو بودن در اینجا جبران می نماییم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد