ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!
ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!

هیچوقت دیر نیست!


خیلی خوشحالم که بغیر از دوستانی که آدرس وبلاگ را خودم با حفظ محرمیت بهشان دادم، تا بخوانَندَم و ابراز نظر کنند، کسان دیگری در فضای مجازی هستند که می خوانندَم، و برایم کامنت می گذارند و نظر می دهند و یا تشویق می کنند، و یا در فیس بوک معرفی ام می کنند(مرسی شهرزاد)، و امروز خیلی خوشحال ترم چرا که یکی از همین دوستان برایم نوشته که تمام آرشیوم را خوانده است، راستش همیشه وقتی یک وبلاگ را می دیدم که مرا جذب می کرد و مجبور می شدم تمامش را بخوانم و از هیچ چیز نگذرم، به نویسنده غبطه می خوردم که توانسته مرا اینگونه جذب کند، که تمامش را می خوانم و اگر خسته شدم روی کاغذی یادداشت می کنم که فلانی را تا فلان پستش خوانده ام و باقی اش را بخوانم، و این برایم بسیار خوشایند بود که کسی بیاید و اینرا به خود من بگوید، که تمام نوشته هایت را خواندم.

 آغاز به وبلاگ نویسی برای من مثل خیلی از کارهای دیگری بود که آدم انجامش نمی دهد و نمی دهد و یکجور لجبازی یا ترس یا وهم باطل دارد، ولی وقتی آغازش کرد تازه می فهمد عجب تصورات بیخودی داشته است، من از وقتی بیاد می آورم دارم در دفاترم می نویسم، که خب البته نوشتن روی کاغذ و با قلم که البته باید روان باشد، تا بتواند راحت تر روی کاغذ بلغزد هم عالمی دارد، و من از سال اول دبیرستان که صاحب اولین سالنامه ام شدم می نوشتم، (روزانه نویسی، که لابلایش بعضی مطالب را با شرح و بسط بیشتری می نوشتم)، تا قبل از گشایش وبلاگ، می شود چیزی حدود حداقل پانزده سال، که خب اگر سالهای دبیرستان را ازش حذف کنیم و از دوره لیسانس( که علاوه بر روزانه نویسی، برخی حال و احوالاتم را در دفتر دیگری ثبت می کردم)، حسابش کنیم همان 10-12 سال مدام را شامل می شود، حالا باز اگر این دوران را هم محدود کنیم به دورانی که با وبلاگ و وبلاگ خوانی آشنا شدم، باید بگویم از سال دوم سوم دانشگاه که با چند وبلاگ آشنا شدم تا زمان گشایش اینجا وسوسه داشتن یک وبلاگ همراهم بوده است، و هرازگاهی به سراغم آمده و رفته است، مخصوصا" دورانی که در آن شهر خوش آب و هوا و به دور از دغدغه شهرهای بزرگ داشتم بیش از هر وقت بهش فکر می کردم، بهش فکر می کردم و می رفتم در دفترم می نوشتم، امسال هم اگر فیس بوک در دفترمان محدود نمی شد و یکباره دلم ازش بد نمی شد و اعتیادم را بهش از دست نمی دادم، شاید باز هم بی وبلاگ می ماندم، که خب نماندم، و آمدم اینجا شروع کردم به وراجی، بعد دیدم خیلی آرامش بخش است، که خودت را بگویی در یک مکان مربوط به خودت، بعد دوستانی پیدا کنی که بیایند با تو غم شریکی و یا خوشحالی و بدحالی کنند!

تشکر از همه دوستانی که قبل و حین و بعد بروز اینجا همیشه تشویقم کرده و می کنند، و بر شماست اگر اینرا می خوانید و در خود احساس علاقه به نوشتن می کنید و با تاریخچه ای شبیه به من با خود کلنجار می روید، افتتاح یک وبلاگ! باور کنید فقط یکی دو دقیقه وقت می برد مالکیتش، و نوشتن و پست کردن هم ذوقی است، از چیزی نترسید و اگر دوست دارید وارد یک دنیای جدید شوید همین حالا وبلاگتان را افتتاح و ما را هم باخبر سازید!!!  

نظرات 7 + ارسال نظر
شاه بی خیال مست یکشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:34 ق.ظ

... وبلاگ نویسی خوبه اگه ادامه دار باشه ورنه بی فایدس, من وبلاگ داشتم با کلی دوست خوب، یک فضایی بود، هر روز با شوق نظرات رو می خوندم و تایید می کردم و مطلب جدید می نوشتم، اما طولی نکشید که این ویروس همه گیر فیسبوک دامان ما را هم گرفت، حالا کجا که ول کنه ...
خب آقا خوشحال شدیم، سلام برسونید به همه ...

تشکر از کامنت، اتفاقا" من از فیس بوک رهیده به وبلاگ پناهنده شدم، زمانبره این روند جابجایی و از آغوش این به اون پریدن! هستیم چند سالی در معیت وبلاگ و وبلاگ نویسی!

سوده یکشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:48 ق.ظ http://soode61.wordpress.com

دیر آید درست آید!

من هم از اونایی بودم که میگفتم بنویس ها! جزو گروه مشوقین دیگه. هاهاهاها ولی نوشتنت غنیمتی است بر دنیای وبلاگ نویسی افغانی که خشک و سیاسی و اندک است.

آره سوده، تو و دوست همیشگی که از اصلی ترین مشوقینم هستید! بازم مرسی!

ساره یکشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:31 ب.ظ http://http://sare27e.blogspot.de

منم میخام تشویقت کنم ،دوسداشتم نوشته هاتو هرچند وقت نشد همرو بخونم

مرسی سارا!
وبلاگتو خوندم و خیلی با پست هات حال کردم ولی کامنت دونی نداری که توش ابراز احساس کنم!
گفتم اگر پاسخم رو دیدی بدونی لایکیدمت!

دوست همیشگی یکشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:19 ب.ظ

یادته از چند سال پیش بهت می گفتم بنویس! الان هم که شروع کردی بازم خوبه... ماهی رو هروقت از آب بگیری تازه ست

فضای اجتماعی و روزمره زندگی در افغانستان نیاز داره به نوشته شدن، نقد شدن و ثبت شدن!

مرسی دوست!

رها یکشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:46 ب.ظ

خوشحالم که وبلاگ تان را از طریق روزنامه اطلاعات روز پیدا کردم. لینک وبلاگ تان را درجمع وبلاگها گذاشته و مطالب آپدیت به طور خودکار آنجا قرار می گیرد. می توانی آنرا ببینی. http://www.etilaatroz.com/ درقسمت پایین این صفحه است.

علی مهرآیین سه‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:23 ب.ظ http://www.alimehraeen114.blogspot.com

سلام دوست عزیز:

تقریبا بیست روزی میشه که آدرس وبلاگ شما راپیداکردم و هفته ای سه روزبهش سرمیزنم . می خواستم یک جورخسته نباشیدی هم به شما بگویم و هم بگویم که درمعرفی وبلاگمُ مرا هم یاری کنید. تشکر علی مهرآیین ازبامیان

لینکتان کردم! نویسا باشید!

مامان ثنا و حسنا و حلما یکشنبه 9 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 07:51 ق.ظ http://sanayemaman.blgsky.com

من بچه هام رو خوابوندم و نصفه شبی دارم آرشیوت رو میخونم

عزیزدلید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد