ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!
ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!

مسافر خسته من!

دیروز خواهرزاده همسر جان را بردیم به خطوط هوایی آسمان سپردیم و برادر را آوردیم، برادر آمد با لواشک های لقمه ای و زرشک ها و زعفران ها و نبات ها و یک عالمه خوراکی و سوغاتی دیگر، و البته با دنیایی امید و هیجان که در نگاهش هست، در طرز حرف زدنش، و در شیوه برخورد سَبُک و سهل گیری که به پستی ها و بلندی های زندگی دارد، دوستش دارم، و از داشتنش خوشحالم، که اگر او را نمی داشتم نمی دانم چه می شدم در این برهوت بی کسی..........

پ ن: زمانی که کوچک بودیم و من او را چون زگیل مزاحمی در کنارم می دیدم، هرگز فکر نمی کردم روزی طنین خنده هایش در فضای سرد خانه ام چنین انرژی ای به جان خسته ام دهد!

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
سارا یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:50 ق.ظ http://setayesh1368.mihanblog.com/

به این میگن یه مطلب خوب. خوشحال میشم باهم تبادل لینک داشته باشیم . دوست دارم مطالب جدیدت رو بخونم.


سوده یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:00 ق.ظ http://soode61.wprdpress.com

پر از خنده و قصه باد خانه ات در کنار داداش. خیلی خوشحالم برات

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد