ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!
ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!

بلوغ!


در پارک لاله تهران، در مرکز هنرهای معاصر یک بازارچه ای برای تمام فصول بود، در آن بازارچه یک غرفه گکی وجود داشت که صاحبش مردی میانسال و ساده بود، با موهای بلند و سیاه و مجعد و صورتی پنهان شده میان انبوهی از ریش های ژولیده و فر خورده، دکه اش پر بود از آثاردستی و کارهایی که نتیجه خلاقیت خودش بودند از سنگ و چوب و نخ و دکمه و هر وسیله طبیعی و غیر طبیعی که میشود ازش یک چیزی در بیاید، با سنگ ها سر و کار داشت، همیشه مشغول کارهای هنری اش بود در همان غرفه شاید سه در دوی کوچکش، من همیشه می رفتم فقط نگاهش می کردم، بی هیچ حرف و کلامی، هیچ حرفی، به کار کردنش نگاه می کردم و به کارهای جدیدی که گذاشته روی پیشخوان غرفه، فقط دوست داشتم بروم بهش سر بزنم، و وسایلش را نگاه کنم و آن فضا را برای دقایقی نفس بکشم!، یک حالت خاص بی پروای رهایی داشت مرد، شاید بیست و یا بیست و یک سالم بود، و درونم سرشار از ناآرامی و جیغ، مثبت و منفی، ولی مرد را می دیدم که در یک بلوغ آرام و منطقی در جریان است، و آرامش دارد، آرزو داشتم روزی برسد که من هم مثل او آرام باشم و آرامش از رویم هویدا باشد، و در درونم جاری!

پ ن: هنوز آن غرفه و مرد هنرمند هست؟؟؟

نظرات 3 + ارسال نظر
شیرین پنج‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 05:07 ب.ظ http://ladolcevia.blogfa.com

ساغر جان منهم اون بازارچه رو یادمه ... ولی کم پیش اومد واردش بشم چون از 20 سالگی به بعد بندرت توی تهران بودم ... خدا جون شوخی شوخی 20 سال میگذره از وقتی از شهرم رفتم!

خودش یه عمره شیرین! من خاطرات زیادی از اون بازارچه عزیز دارم!

بابای عسل شنبه 11 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:42 ق.ظ

چه جالب...

سوده دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:32 ق.ظ http://soode61.wordpress.com

شاید هنوز هم مرد همان جاست با همان آرامشش و یک دختر دانشجو هر روز می آید تا به دست های هنرمند و صورت آرامش، نگاه کند.

حتمن همینطوره، منم همچین حسی دارم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد