ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!
ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!

از حال ما اگر بپرسی!


یک. وقت های زیادی در زندگی ام روی می دهد که دلم بخواهد به خانه که رسیدم غذایی مطبوع انتظارم را بکشد، خانه بوی  برنج دم کشیده خوش عطر و بو را بدهد، بروی قورمه جا افتاده ای بیاید از لای در، اصلا" بوی سیب زمینی سرخ کرده بدهد هم کفایت می کند، فقط بوی یک غذای آماده و داغ بدهد، از آشپزی خودم راضی هستم، مخصوصا" اگر با حوصله و با وقت دست به کار شوم بهترین غذاها تحویل میز است، اما بعضی اوقات آدم دلش می خواهد در خانه خودش کس دیگری غذا بپزد، این روزها خوشحالم که همسر بعد از زندگی مجردی اش مجبور شده است سلامی دوباره به کفگیر و ملاقه و مواد خوراکی در آشپزخانه بدهد، هراز گاهی نکاتی را ازم می پرسد، و همینطور که پاسخش می گویم دلم شاد می شود که لااقل این دوری یک نتیجه مثبت خواهد داشت و من بعد از به هم پیوستنمان خواهم توانست آشپزخانه را تحویلش بدهم بی آنکه فکر کنم منفجرش خواهد کرد.

دو. آخر هفته گذشته طی کانال گردی های شبانه به طور اتفاقی دیدم دارند "هیس! دخترها فریاد نمی زنند،" را نشان می دهند، فکر کنم شبکه تلویزیونی نگاه یا راه فردا بود، بیش از نصف فیلم تمام شده بود و من از آن قسمتی که جلسه اول دادگاه تمام شده بود تا آخرش را دیدم، و تصمیم گرفتم در اسرع وقت فیلم را بطور کامل ببینم در یوتیوپ یا داونلودش کنم، امروز وقتی مقاله " هیس! پسرها هم فریاد نمی زنند" را در بی بی سی خواندم، برآن شدم تا همین امروز ببینمش، سرعت یوتیوپ هم بد نبود، دیدمش، و واقعا" باید بگویم احسنت به خانم پوران درخشنده، که چقدر عالی توانسته است یک معضل حاد اجتماعی را که کمتر چشمی می بیند یا اگر می بیند به تصویر می کشد را آورده روی پرده سینما و نمایش داده است، چقدر ملموس بودند دیالوگ ها، و چقدر آزار حس کردنی بود، مخصوصا" وقتی کودکِ قربانی با تمام سختی هایش لب به سخن گشوده تا حقیقتی را با مادرش که باید نزدیک ترین رفیقش باشد بازگو کند و نمی شود، و مادر نمی فهمد، و انقدر نمی فهمد تا کودکش باری را به مدت پانزده سال به دوش می کشد و آخر هم......
درباره" هیس! پسرها هم فریاد نمی زنند" هم باید بگویم متأسفانه این معضل هنوز در خیلی از جاهای افغانستان نه تنها معضل انگاشته نمی شود بلکه سنتی است برای نشان دادن ثروت و مکنت خانوادگی، و پسران نه به شکل مقطعی که دوامدار و مانند برده جنسی برای سالها هم ممکن است نزد متجاوز بمانند، و این بردگان جنسی تنها مایه برآوردن تمایلات جنسی صاحبشان نیستند و علاوه بر آن بایستی در مجالس بزم صاحب مجلس لباس دخترانه پوشیده و با رقص مخصوصی مجلس را گرم کنند، و چه بسا نه تنها به صاحب اصلی خود که به میهمانان ویژه وی نیز سرویس بدهند، صاحب و میهمانانی که اکثرا" هم دارای پست های بالای دولتی هستند.

سه. قبلا" در واحد کناری ما یک خانم تنها زندگی می کرد، انگار اجاره کرده بودند برای شب ها که از دانشگاه بر می گردد، همسرش در ترکیه درس می خواند خودش اینجا، هیچوقت از داخل صدایی نمی آمد، سکوت مطلق بود، و من و همسر بیشتر وقت ها یادمان می رفت که آنجا هم کسی زندگی می کند، حالا برعکس شده، زوج جوانی آمده اند بجای دختر، دنبال هم می کنند و با سر و صدا و خنده از این اتاق به آن اتاق می دوند، صدای پایشان گرومپ گرومپ به واحد ما می آید و انعکاس خنده هایشان هم، و بعضی وقت ها هم پسِ خنده هایشان سکوت می شود و سکوتش بطرز رمانتیکی در فضای خانه من نیز پاشیده می شود، با خودم می گویم، آسیاب به نوبت، نوبتی هم باشد نوبت سکوت خانه ما و صدای خانه شماست.

چهار. هنوز برف نداریم، روز شنبه انگار برف هایی را باد آورد از ارتفاعات و خلاص، سرد است اما، البته صبح و شب، و طول روز آفتاب راست می زند به چشم هات، زمستان با برف عظمت دارد، کاش زودتر بیاید سفید پوشمان کند، شاید با آرامش همزمانی که بر شهر حاکم می کند من نیز اندکی نرم تر شوم....

نظرات 3 + ارسال نظر
سوده چهارشنبه 4 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:59 ب.ظ

همسری که آشپزی بلد باشد خیلی خوب است مخصوصن چیزهایی که آدم خیلی دوست دارد ولی حوصله دوست کردنش را ندارد. یا یک غذای سورپرایزی خوشمزه!
این فیلم را امروز به توصیه ی تو دیدم و گریه کردم. بیشتر از آن مردک پست پدر و مادرش مقصر بودند. هیچی ندارم در مورد بچه بازی جز نفرت و نفرین!

بنده هم در راستای رسیدگی به خواهش های مازوخیستی امروز "من مادر هستم" را دیدم، داستان دختر دیگری که معصومانه بر دار رفت بخاطر نامردی مردی که عمو می خواندش....

ملودیکا پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:39 ب.ظ http://melodika.persianblog.ir

دیدن لینک یوتیوپ ، لذت بوهای خوب آشپزخانه رو از سرم پراند ساغر جان ...
چقدر عقبیم از بقیه ی جهان ؟ چند نسل ؟ چند قرن ؟ باید خون گریه کنیم به حال خودمان که. هیچ فیلم و فیلم سازی دردمان را دوا نمی کند ...
از بادباک باز خالد حسینی و هزاران خورشید رخشان و حتی یوسفک مسیح باز مصلوب گرفته تا امروز ... اینهمه آدم سعی کردند ، راهش باید چیز دیگری باشد ...

اینطور نگویید ملودیکای نازنین، تأثیرش برای شما نامحسوس شده، بس که ساخته اند برایتان، ببینید چقدر باید در ایران جنگید که تونست "هیس" خلق کرد، اونوقت اینجا که باب اولی ترین راه آزادی بیان که فیلم و مشتقاتش باشه چهار تاق بازه اینا فوقش میان دو تا لب و لوچه و معاشقه حال بهم زدن چندشناک هیزی آور نشان می دهند که بگویند حقوق زن داریم، من با دیدن هیس بعد از اشکی که بر دخترک فیلم فشاندم نعره ها برای زنان و دختران افغانی زدم که درخشنده هایی ندارد تا بروند دنبال خدمت واقعی و روشنگری حقیقی، دموکراسی و آزادی و حقوق اینجا چیز دیگری معنا شده است.....

شیرین جمعه 6 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:28 ب.ظ http://ladolcevia.blogfa.com

ساغر جون خیلی از این پستت لذت بردم. می شود روی خط به خطش نظر داد
مواظب خودت باش. بووووس

مرسی شیرین گلم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد