ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!
ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!

از حالِ خوب روزهای اول

دختر دو کیلو و هشتصد گرم بود و پذیرشش در وهله اول برایم سنگین نبود، به مرگ گرفتندم و به درد راضی شده بودم، هنگام تولدش حالی نداشتم، اما باز زار می زدم و دکترها و پرستاران ترسیده بودند که مبادا دردی حس می کنم، تا فهمیدند از خوشی است و حالِ خاص لحظه دیدار.

باز همان مراحل قبلی تکرار شد، همسر از تمام لحظات فیلم گرفت، بند ناف را قیچی کرد و دختر را به آغوش من رساندند. صدای جیغ مانند دخترانه و صورت سرخ و سفید و چهره کاملا" شبیه به رایان داشت.

بعد از مراحل اولیه و ریکاوری به اتاق پانزده منتقل شدم، ساعت شده بود چهار و همسر به خانه برگشت. آن شب رایان منزل دوستمان خوابیده بود.

تمام مساله و فکرم رایان بود، او در تمام عمرش تابحال بجز روزهایی که به مهد می رود، با هیچکس و در منزل هیچکس تنها نبوده است و با اینکه با او صحبت کرده بودیم اما پذیرشش در عمل سخت است.

بخاطر کرونا، تنها همسر افراد می توانستند دو بار در روز به عیادت بیمار بیایند، ساعت یک تا سه و پنج تا هفت عصر و این برای منی که بار نخست تمام روز همسر و خواهرم را در کنارم داشتم سخت بود هرچند پرستاران و ماما هر ساعت به مادران سر می زنند و غیر از آن هم هر کاری داشته باشی کمک می کنند اما روح و روان تازه مادر بجز اینها حمایت و همکاری همسرش را می طلبد که اینبار محدود شد.

علاوه بر شب زایمان، سه شب دیگر در بیمارستان ماندم که می توانست کوتاه تر باشد اما متاسفانه مشکلاتی برای من رخ داد که ماندنم را طولانی کرد وگرنه بخاطر کرونا همه را تشویق به رفتن به خانه می کردند. 

بیست و چهار ساعت نخست بعد از زایمانم بشدت خاص و زیبا گذشت، داشتم از خواب می مردم ولی دلم نمی خواست بخوابم. نرم و آرام و حتی  ظریف صحبت می کردم، چشمانم روی هم می رفت و حرف می زدم، تنها نگرانی ام رایان بود.

روز دوم بعد زایمان حالم بشدت خراب شد و سرگیجه و تهوع شدید داشتم و این حال تا نیمه شب و صبح روز سوم ادامه پیدا کرد و نهایتا" به استفراغ شدید انجامید، طبیعی بود که معده ام کار نکند ولی بعد از اینکه فهمیدند حتی باد هم از معده ام خارج نشده گفتند هیچ نخورم بجز آب تا دوباره حالم بد نشود. و از آن ببعد هر ساعت پرستاران می آمدند به پرسیدن این سوال که آیا باد خارج شد؟؟؟ و پاسخ منفی بود، و برای بار نخست در زندگیم به ارزش و اهمیت ساطع شدن باد معده آگاه شدم و براستی عمر و جان و سلامت و بدحالی آدم به تاری بند است. گفتم همسر پاهایم را از انگشتان تا بالا چرب کند، خودم دوش گرفتم و از کمر به پایین را چرب کردم، پتوی گرم طلب کردم و دورم‌پیچیدم افاقه نمی کرد، تا بالاخره بعد از تلاش بسیار و راه رفتن و ماساژ دادن پشت و کمر با روغن موفق به راضی کردن روده های مبارک شدم و حالا باد نیا کی بیا، ماما همان لحظه آمده بود به چک کردن من و بچه و از توالت با بشکن بیرون آمدم که گوزیدم (با معذرت) و او و همسر سجده شکر به درگاه خدا آوردند.

آن شب هم ماندم و فردایش مرخص شدم.

رایان از دیشبش در منزل پسرعمه همسر مانده بود و ظاهرا" شرایط جدید برایش قابل درک بود. 

از در که وارد شدم سالن ورودی با چند بادکنک تزیین شده بود و روی یک برگ آ چهار ورودم را خوش آمدید گفته بود، خانه کاملا" تمیز و مرتب و گرم بود و بوی اسپند مشخص می کرد که از صبح دود شده بود برای ضدعفونی شدن و ایجاد حس خوب برای من، بالا و اطراف تخت باران هم بادکنک هایی گذاشته بود بعلاوه جعبه های هدیه برای من و باران، بغضم ترکید، فقط من و همسر بودیم.

بلافاصله رفت دنبال رایان و تا آمدنش من هم آخرین چیزهایی که برای رایان خریده بودیم را داخل کارتن گذاشتم و در مسیر ورودش توی راهرو گذاشتم، لحظه باشکوهی بود دیدار با پسرم بعد از چهار شب و سه روز تمام.

رایان خوشحال بود و باران را دوست داشت و این برای من همه چیز بود!


نظرات 4 + ارسال نظر
mohamad دوشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1399 ساعت 01:31 ق.ظ https://qalamzarin.blogsky.com/

✨بهـ نـامـ نــگـارنـده‌ی قــلـم✨

[ انجـمـن نـویـسـ✒️

ربولی حسن کور دوشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1399 ساعت 02:37 ق.ظ http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
خداروشکر که همه چیز به خوبی تمام گشته
انشاالله که مراقب تحریک حس حسادت رایان خان هم هستید

ممنون، بله تمام توجه ما به همین موضوع است و خداروشکر خوب مدیریت شد.

سهیلا یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1399 ساعت 11:15 ب.ظ http://Nanehadi.blogsky.com

واقعا این باد نقش مهمی داره.از من بپرسید.

نیره یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1399 ساعت 05:01 ق.ظ

پسر من هم 2860 بود که البته بعدش خیلی سریع وزن گرفت

❤❤❤

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد