ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!
ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!

اصل شایسته سالاری!


ساعت چهار بعدازظهر امروز آخرین مهلت ثبت نام کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری سال آینده است، از ابتدای این مهلت بیست روزه تا هفته پیش همه در سکوتی مرگبار فرو رفته بودند و سیاسیون کشور بسیار آب زیرکاهانه مشغول و مصروف گمانه زنی ها و ائتلافات و زد و بند های سیاسی بودند، اما از یکهفته بدینسو سیل اخبار راجع به اعلام موجودیت افراد و اشخاص مختلف برای ریاست جمهوری فضای سیاسی را فرا گرفت، ما هم به لطف فضای مجازی از داغ ترین اخبار مطلع می شدیم، در این بین اتفاقاتی که تنها در فضای سیاسی و معاملات سیاسی امکان پذیر است و غیر از آن در هیچ کدام از ابعاد زندگی واقعی قابل کپی برداری نیست بارها و بارها باعث شد انگشت حیرت به دهان بَرَم و از دنیای پلید سیاست بیش از پیش آگاه شوم، اینکه دو برادر همزمان برای یک پست اعلام کاندیداتوری کنند، بعد انتظار داشته باشند این بی اتفاقی و بی وحدتی بین دو فرد یک خانواده، هرگز اتباع افغانستان را به این ظن نبرد که اینها نمی توانند زعیم ملت بشوند، که اینها نمی توانند این کشتی طوفانزده را از دریای تفرقه ای که بین قومیت های موجود افغانستان وجود داشته و دارد و خواهد داشت برهانند!، وقتی دو برادر نتوانند بپذیرند که یکی ریاست کند و دیگری در سایه اش فرمان برد و به بقیه امور برسد، چگونه می توان انتظار داشت اینها بیایند و وحدت ایجاد کنند بین این ملت های پارچه پارچه؟

اینکه کسی از بزرگان قومی در انتخابات گذشته خلاف کسی کمپاین کرده و برای این کمپاین هایش کلی بد و بیراه به طرف بسته بعد بعنوان معاون همان آدمِ به زعم خودش منفیِ دوره گذشته عرض اندام کره است!

اینکه بعد از دوازده سال هنوز همان چهره هایی که روز نخست رفتند در بن و توکیو و پاریس و نیویورک و کجا و کجا بجای من میثاق امضا کردند و نمایندگی ام را کردند بدون آنکه من قبولشان داشته باشم، بر اریکه قدرتند، و برای ریاست جمهوری کاندید می شوند و تو گویی هیچ بشر دیگری غیر از همین ها که از ریش هایشان که حالا سفید است خون می چکد، در عرصه سیاست ظهور و بروز نکرده.

اینها درد آورند برای من شهروند ساده این شهر، هر چند این قبیل بازی های سیاسی در همه جای دنیا وجود دارد، و دنیای سیاست پیچیده تر از این است که منِ نوعی بتوانم با دیدن و شنیدن چند تحلیل سیاسی از عمقش باخبر شوم، اما آنچه مسلم است و بر هیچ افغانی پوشیده نیست این است که ما قبل از هر چیز از ملت نبودن در رنجیم، وگرنه خوب می دانیم در انتخابات، هر شهروند مسلمان چهل ساله افغان بدون داشتن سابقه جرمیِ متعهد به بیرق(پرچم) کشور حق کاندید شدن را دارد، این مهم نیست که هزاران نفر بروند برای دل خودشان کاندید کنند، برای معامله دو روز بعدش کاندید کنند، برای تثبیت موقعیت خود کاندید کنند، اینها مهم نیست، مهم این است که در تمام این جریان ها یک داستان از همه چیز پر رنگ تر و کلیدی تر جاری ست و آن هم چند و چون ترکیب قومیتی است، و این موضوع برای افغان ها به قدری حساسیت برانگیز و سرنوشت ساز است که در نظر گرفتنش قبل از در نظر گرفتن صلاحیت و کارایی شان بررسی می شود.

طرف از قومیتی است و کاندید کرده بعد از یک قومیتی که جمعیتش و قدرتش بیشتر از کاندید ریاست جمهوری است برای معاون اولی تقاضای همکاری کرده، بعد به ملت معرفی می شوند بعد در روز ثبت نام می بینیم که معاون اول کنار کشیده، و معاون خودش در فلان حزب را معرفی کرده است، چه کسی است که از معاونت اولی ریاست جمهوری بدش بیاید و نخواهد برایش تلاش کند؟ هیچکس، اما وقتی بخاطر دستیابی به این هدف، موقعیت قومیتی اش را زیر سوال رفته می بیند و جایگاه قومی اش خدشه دار شود، بخشیدن عطای معاونت به بقایش می چربد، چراکه نمی خواهند بعنوان کاندید هم شده زیر چتر آن یکی قومیت بیایند.

خودم با گوش های خودم شنیدم که طرف که داشت با یکی از همین ریش سفیدان خون چکان صحبت می کرد بجای نام گیری افراد می گفت، فلان ترکیب انتخاباتی با یک پشتون و یک ازبک و یک هزاره خوب نیست، چراکه امکان ندارد بدون حمایت تاجیک ها برنده شود، و یا فلانی تمام تلاشش بر این است که همین معاون دومی هم از دست هزاره ها بیرون رود، و یا مگر ممکن است پشتون برود زیر دست تاجیک؟ غیرت پشتون ها آنقدر است که حاضرند بمیرند اما این ننگ را بر نتابند، و حرف هایی از این دست.

اینگونه می شود که همکار خارجی من می آید و می پرسد در قانون اساسی چیزی راجع به ترکیب قومیتی رئیس جمهوری و معاونانش به صورت این مدلی که از اول رایج بوده و تا امروز بین کاندیداها قابل لمس است درج شده؟ و وقتی می فهمد چنین نیست اولین سوالش این است که پس چرا تا بحال حتی یک کاندید غیر پشتون برای ریاست جمهوری با معاونینی از سایر اقوام نداریم؟ چرا تا بحال حتی یک پَشه ای و ایماق بعنوان رئیس جمهور و یا معاون کاندید نشده؟ چرا این ترکیب رایج اینقدر رایج و نهادینه است که من فکر کردم این در قانون اساسی درج شده است؟ ( او را می بینم که همانطور که اول چانه اش بعد سرش بعد نمی دانم کجایش را به نشانه تفکر عمیق می خاراند و همینطور که زیر لب با خودش کلنجار می رود، از من دور می شود.)

این وقت ها دو دستی بر سرم می کوبم و بر جهالت اشک می ریزم، جهالتی که دودش اول تر از همه بر چشم امثال من می رود، کور می کُنَندِمان و خودشان با ریش های خضاب شده از خون رگ های من و امثال من قهقهه سر می دهند بر این پادشاهی مدام شان بر جماعت کور و یک چشمی که ما باشیم!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
شیرین یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:16 ب.ظ http://ladolcevia.blogfa.com

ساغر عزیز آن کاندیداتوری دو برادر آنقدر هم غیر معمول نیست. در انتخابات دوره قبل از انگلستان هم اتفاق افتاد.
و اما در مورد قدرت و مناصب که محدود به تیر و طایفه خاصی می شوند ... واقعا درک می کنم چقدر باید سخت و آزار دهنده باشد. فکر کنم اساسا یکی از مشکلات اساسی ملت افغان همین کشوری باشد که درش هنوز قوانین نانوشته طایفه ای حاکم است.
نمی دانم آیا روزی یک leader واقعی پیدا می شود یا نه، کسی که بتواند به فکر مردم تزریق کند که همه مردمان یک آب و خاکند و این واقعیت فراتر و مهم تر از تفاوت تیر و طایفه است.

به گفته کارشناسان امر برای این آرزو هنوز زود است! افغانستان در ابتدای مشق دمکراسی ست!

سوده دوشنبه 15 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:15 ق.ظ http://soode61.wordpress.com

سالهای اول بهتر ادای دموکراسی را د ر میاوردند دولتمردان. سال به سال همین ادا هم کج و کوله تر شد.

چقد خوب تفسیرش کردی سوده!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد